مشخصات کتاب ابوباران: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه
نام : |
کتاب ابوباران: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه |
مولف ، نویسنده : |
زهرا سادادت ثابتی |
انتشارات، نشر : |
خط مقدم |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
336 / رقعی شومیز |
شابک : |
9786229650998 |
قیمت پشت جلد : |
44,000 تومان |
|
«من در ایران به دنیا آمدم؛ اسفند 1362؛ اما یک ایرانی محسوب نمیشدم. پدر و مادرم بیش از چهل سال پیشتر، از افغانستان به ایران مهاجرت کرده بودند؛ اما آنها هم ایرانی شناخته نمیشدند…» این جملاتِ آغازینِ کتابِ ابوباران نوشتهی زهرا سادات ثابتی است. ابوباران با فصلِ بیقراری شروع میشود، بیقراریِ یکی از مدافعان حرم به نام مصطفی نجیب. وقتی سالها در کشوری زندگی میکنی و تو را متعلق به جای دیگری میدانند؛ ناآرام میشوی؛ یک چیزی مثل معلق بودن. آن وقت دنبال راهی هستی تا به آرامش برسی؛ مثلا فکر کنی که: «وطنِ تو همان افغانستان است، باید برگردی.» و وقتی برمیگردی خواهی دید که: «نه! اینجا هم انگار غریب هستی.» به این ترتیب بیقراریات بیشتر و زندگیِ پر ماجرایت شروع میشود، با سفر و غربت مأنوس میشوی، همه جور فکر میآید سراغت؛ ازعبور قاچاقی از مرز گرفته تا فکرِ رفتن به یونان و ماجراهای سخت آن، از به هم ریختگی اوضاعی که میتواند یک آدم را به مرزِ خودکشی برساند تا دیدن عکسی در فیسبوک از رزمندههای افغانستانی در سوریه و رقم خوردن برگِ تازهای از زندگی… همهی اینها را میشود در کتاب ابوباران دید. بخشِ اولِ کتاب به زندگی این رزمنده قبل از رفتن به سوریه پرداخته است و بخش بعدی مربوط به سالهای حضور مصطفی نجیب در سوریه و شرح عملیاتهایی است که تیپِ فاطمیون در سوریه انجام دادهاند؛ از جمله عملیاتهای: «مُلَیحه، حندرات، دیرالعدس، تل قرین، بصریالحریر، فتح تدمُر، نُبل و الزهرا، آزادسازی حلب، فتح بوکمال و…» در هر یک از این عملیاتها بخشهای تأثیرگذاری از جنگ و مواجهی رزمندهها و مردم با نیروهای دشمن به چشم میخورد؛ با یک نگاهِ واقعبینانه و به دور از تقدسبخشی. اینکه عدهای از رزمندهها و دوستانت شهید شوند و پیکرشان روزها روی زمین بماند و تو ببینی و نتوانی کاری کنی، اینکه برای بعضی عملیاتها نه از راه و جاده و خیابان و کوچه؛ بلکه خانه به خانه با سوراخ کردن دیوارهای خانههای مردمی که همه چیزشان را گذاشتهاند و جانشان را برداشتهاند و رفتهاند عملیات کنی، اینکه رزمندهها از دور کاروانی را ببینند و به خیال اینکه دشمنند بخواهند بهشان شلیک کنند و یکدفعه ببینند این کاروان پر از زن و بچههایی است که در حال فرار از خانههاشان هستند از ترسِ مسلحین… و اینکه یک گروه صد نفره عملیات کنند و بیشترشان شهید شوند، صحنههای تأثیرگذاری پیش روی مخاطب این کتاب خلق میکند.
«نجیب» نام جهادیِ این رزمنده است، ایشان دفتردارِ علیرضا توسلی معروف به «ابوحامد» فرمانده و بنیانگذار لشگرِ فاطمیون بودهاند. مصطفی نجیب چه قبل از رفتن به سوریه و چه در سوریه آنقدر زندگی پرفراز و نشیب و پر از اتفاقی داشته است که خواندن خاطراتش خالی از لطف نخواهد بود؛ تدوین این خاطرات با قلمِ روانِ زهرا سادات ثابتی شکلِ جذاب و تأثیرگذارتری به آنها بخشیده و خواندنیترشان کرده است.
مقدمه مولف:
گفت به ما مدافعان افغانستانی می گویند «فاطمیون». چون مانند حضرت فاطمه سلام الله علیها هم غریب هستیم، هم گاهی مظلوم واقع می شویم. این غربت و مظلومیت را در جای جای روایتش احساس کردم؛ چه قبل از این که فاطمی بشود و چه بعد از آن.
راوی این کتاب، مردی به راستی نجیب است، و اسم جهادی اش، برازنده اوست! در طول ساعت هایی که سرگرم گفت و گو بودیم، خاطرات، گاه او را سر ذوق می آورد و گاه دل تنگ آن روزها می کرد. هر چه بود، صادقانه و مخلصانه از آنچه بر زندگی پرفراز و نشیبش گذشته بود، گفت؛ آن چنان متواضع که به جای ضمیر «من»، ضمیر «ما» را می نشاند. در همان جلسه اول متوجه شدم در اغلب موارد، منظورش از این «ما» خود اوست؛ اما به رسم فروتنی یا هر عهدی دیگر، از به رخ کشیدن خودش حتی در لفظ «من» پرهیز می کند.
با هم رزمان شهیدش قدم در راهی گذاشته بود که آن ها تا انتها رفته بودند. وقتی از شهادت سید غلام سخی حسینی، علی شارژی، سید ابراهیم یا دیگر دوستانش می گفت، لبخند به لب داشت. باورش این بود آن ها رفتنی بودند، و اگر می ماندند، جای تعجب داشت. اما برای رفتن ابوحامد هنوز غمگین بود، شاید چون در ماه های آخر زندگی او، دفتردارش بود و تقدیر، این بود که از نزدیک شاهد شهادتش باشد. من هم بعد از چندین سال، شاهد اندوه و لحن ناباورانه مردی بودم که گویی پدرش را سالیان پیش از دست داده؛ اما هنوز غمش مرهمی نیافته است.
صداقت او در بیان واقعی خاطرات این نبرد و ظرافت هایش، گرچه قلبم را به لرزه در می آورد، نیمی دیگر از قلبم را محکم می کرد و به من می آموخت حقیقت همیشه تلخ نیست؛ بلکه حقیقت هرچند یگانه باشد، مانند سکه دو رو دارد؛ رویی شیرین و رویی تلخ، و او از راست گفتن و نشان دادن دو روی سکه ابایی نداشت.