کتاب راز درخت کاج

نویسنده | معصومه رامهرمزی |
---|---|
ناشر | شاهد |
شابک | 9789643943745 |
تعداد صفحه | 148 |
سایز و مدل | رقعی شومیز |
وضعیت موجودی | ناموجود |
قیمت | 29000 تومان |
صفحه وب | لینک این صفحه |
نویسنده | معصومه رامهرمزی |
---|---|
ناشر | شاهد |
شابک | 9789643943745 |
تعداد صفحه | 148 |
سایز و مدل | رقعی شومیز |
وضعیت موجودی | ناموجود |
قیمت | 29000 تومان |
صفحه وب | لینک این صفحه |
نویسنده كتاب «راز درخت كاج» با به کار بردن سبک مستندنگاری با رعایت اصول داستانی، اثری خلق نموده که خواننده را تا به آخر پای مطالعه کتاب مینشاند.
شروع کتاب با خاطره زیبایی از راوی اصلی یعنی کبری آغاز میشود: «هرسال که به فصل بهار نزدیک میشدیم، خانه ما حال و هوای دیگری پیدا میکرد. از اول اسفند ماه در فکر مقدمات سال تحویل بودیم. من انواع و اقسام سبزهها مثل گندم، عدس، ماش و رشاد(شاهی) را میکاشتم. وقتی سبزهها بلند میشدند، دور آنها را با روبانهای رنگی تزئین میکردم و روی تاقچه میگذاشتم. به کمک بچهها همه خانه را تمیز میکردیم....». بعد از آن، کبری گمشدن این خاطرات زیبا را در لابلای جنگ با آمدن آن، به خواننده خبر میدهد و این یعنی اینکه خواننده خودش را باید برای شنیدن تلخیهای برآمده از جنگ آماده کند.
شهیده زينب كمایی، متولد سال 1345 است. وي دانش آموز بسيجي و عضو انجمن اسلامي بود و روز اول فروردين سال 1361 در مسير بازگشت از نماز جماعت ربوده شد و پس از 3 روز جنازه اش پيدا و چند ماه بعد منافقين اعتراف كردند زينب كمایی را به شهادت رسانده اند.
در بخش پایانی کتاب دست نوشته ها و وصيت نامه و تصاویر شهيده زينب كمایي آورده شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم :
وقتی به خانه رسیدیم,متوجه شدیم که تعداد زیادی ازرزمنده ها در خانه ی ماهستند.در خانه باز بود.شهرام اخل خانه رفت.مهران از دیدن شهرام ومن ومادرم ودخترها که بیرون خانه ایستاده بودیم،مات ومتحیرشده بود.باور نمی کرد که بعد از آن همه دعوا با دخترها وکشیدن اسباب به رامهرمز،ما برگشته ایم.بیچاره مهران انگار دنیا روی سرش خراب شد.وقتی قیافه ی غمزده ولاغر تک تک ما را دید،فهمید که ما از سر ناچاری مجبور به برگشت شده ایم.به رگ غیرت مهران بر خورد که مادر وخواهرهایش این همه زجر کشیده اند.ما بیرون خانه توی وچه نشستیم تاهمه ی بسیجی ها از خانه خارج شدند وبه مسجد رفتند.از رفتن رزمنده ها خیلی ناراحت شدیم. آنها خیلی از ماخجالت کشیدند.تمام فرش ها واکسی شده بودورختخواب ها کثیف بود.معلوم بود که گروه گروه به خانه می آمدندوبعداز استراحت می رفتند.از دور که نگاهشان می کردم،برای همه ی آنها دعا کردم وخدا را شکر کردم که خا نه و زندگی ما هم در خدمت جنگ بود.خدا میدانست که ما جای دیگری نداشتیم و مجبور بودیم به آن خانه برگردیم،وگرنه راضی به رفتن رزمندها نمی شدیم.مینا وزینب توی اتاق ها می چرخیدند و آنجا را مثل خانه ی خدا طواف می کردند.مادر خیلی از برگشتن به آبادان خوش حال بود.خانه حسابی کثیف وبه هم ریخته بود.ازیک عده پسرجوان که خسته وگرسنه برای استراحت می آمدند،انتظاری غیر از این نبود.از ذوق وشوق رسیدن به خانه مان سه روز می شستیم وتمیز می کردیم.آب داشتیم ولی برق خانه هنوز قطع بود.همه ی ملافه ها راشستیم.در ودیوار را تمیز کردیم.خانه ام دوباره همان خانه ی همیشگی شد.طناب ها هر روز سنگین از ملفحه بودند.روی اجاق گاز،قابلمه ی غذا می جوشید.درخت ها وگل ها هر روزازآب سیرب می شدند.شب سوم که بعد از سه ماه آوارگی،در خانه ی خودم سر روی بالشت گذاشتم،انگار که توی تخت پادشاهی بودم.یاد خانه ی امیری وخانه باغی پر از موش،بدنم را می لرزاند.با خودم عهد کردم که دیگر.....( صفحه70)
مولف : معصومه رامهرمزی
ناشر : انتشارات شاهد
سایز و مدل: رقعی شومیز
تعداد صفحه: 148
شابک: 9789643943745
برچسب ها: کتاب راز درخت کاج, خاطرات شهید زینب(میترا) کمایی, معصومه رامهرمزی, انتشارات شاهد, خرید اینترنتی کتاب راز درخت کاج, خاطرات شهید زینب کمایی, معصومه رامهرمزی, انتشارات شاهد, کتاب راز درخت کاج, خلاصه ای از کتاب راز درخت کاج, کتاب من میترا نیستم, خلاصه راز درخت کاج, کتاب خاطرات درخت کاج, خلاصه داستان راز درخت کاج, کتاب خاطرات درخت کاج