نویسنده در ابتدای کتاب با عنوان «طلیعه ای شبیه سلام» آورده است: پیش از این نیز به محضر امام شرفیاب می شد، اما وقتی بنا شد خوشه چین علم امام صادق شود، حضرت او را قبول نکرد. تا قبل از دیدارعلم، دیدارها با امام داشت؛ اما قصه در دیدن جلوه ای از علم امام بود.
نویسنده در ابتدای کتاب با عنوان «طلیعه ای شبیه سلام» آورده است:
پیش از این نیز به محضر امام شرفیاب می شد، اما وقتی بنا شد خوشه چین علم امام صادق شود، حضرت او را قبول نکرد. تا قبل از دیدارعلم، دیدارها با امام داشت؛ اما قصه در دیدن جلوه ای از علم امام بود.
عنوان کیست؟ پیرمردی نود و چهار ساله که مدتی است نزد مالکبنانس شاگردی میکند و هوای شاگردی جعفربنمحمد او را بیقرار کرده است. اما سخن آن است که ظاهرا امام صادق او را نمیپذیرد! عنوان منتظر لحظه دیدار علمی با امام است و این یعنی آغاز داستان عنوان بصری!
حدیث عنوان بصری در بردارنده مطالبی جامع در بیان کیفیت معاشرت و خلوت، غذا، تحصیل علم، صبر، تحمل گفتار هرزهگویان و همچنین مقام عبودیت، تسلیم، رضا و وصول به بالاترین مرتبه عرفان و قله توحید است.
به همین دلیل، حضرت استاد علامهی قاضی شاگردانش را بدون التزام به مضمون این روایت نمیپذیرفتند.
حضرت استاد برای گذشتن از نفس اماره و خواهشهای آن، روایت عنوان را توصیه میفرمودند و به شاگردان سلوکی دستور میدادند که آن را نوشته و به آن عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل بر طبق این حدیث شریف بوده است. (به نقل از روح مجرد، علامه طهرانی، ص۱۷۵ با اندکی دخل و تصرف)
علامه قاضی درباره این حدیث میفرمودند:
«حدیث عنوان بصری را بنویسید و به آن عمل کنید و همواره آن را در جیب داشته و هفتهای آن را یکیدوبار مطالعه کنید.»
راهی که “عنوان بصری” طی کرد و رازی که به آن رسید “راز دیدار علم” امام بود، علمی که از چشمه اصلی اش می جوشید و او که لب تشنه این زلال بود، به آن رسید.
آ ن چه به جا ماند، جلوه ای است از راهی که به همه طالبان راه علم نشان داد و از همه مهم تر، نحوۀ پیمودن این راه: “راه ورود به دنیای علم امام”
در بخشی از حدیث عنوان بصری آمده است:
پرسیدم: ای أبا عبدالله! حقیقت عبودیت کدام است؟
فرمود: سه چیز است: اینکه بنده خدا برای خودش درباره آنچه را که خدا به وی سپرده است مِلکیتی نبیند؛ چرا که بندگان دارای مِلک نمیباشند، همه اموال را مال خدا میبینند، و در آنجائیکه خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، میگذارند؛ و اینکه بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛ و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.
بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش مِلکیتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است بر او آسان میشود. و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می گردد. و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمییابد تا مجال و فرصتی برای خودنمائی و فخریه نمودن با مردم پیدا نماید.
پس چون خداوند، بنده خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان می گردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیادهاندوزی و فخریه و مباهات با مردم نمی رود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مینگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجه خویشتن طلب نمینماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمیکند.