کتاب عاشورا چگونه و چرا ؟

نویسنده | محمد علی جاودان |
---|---|
ناشر | مطیع |
شابک | 9786007107669 |
تعداد صفحه | 142 |
سایز و مدل | رقعی شومیز |
وضعیت موجودی | موجود |
قیمت | 140000 تومان |
صفحه وب | لینک این صفحه |
نویسنده | محمد علی جاودان |
---|---|
ناشر | مطیع |
شابک | 9786007107669 |
تعداد صفحه | 142 |
سایز و مدل | رقعی شومیز |
وضعیت موجودی | موجود |
قیمت | 140000 تومان |
صفحه وب | لینک این صفحه |
در این پژوهش سعی داریم اولا بدانیم ((قیام کربلا و عاشورا چه بوده است ؟)) ثانیا بدانیم ((این قیام چرا اتفاق افتاده است ؟))
برای این که بدانیم قیام عاشورا چگونه انجام شده است ، بایستی تاریخ این حادثه را بررسی و تحلیل کنیم ؛ و برای این که بدانیم که این قیام چرا انجام شده است ، بایستی وجه و روح اسلامی آن را کشف کنیم
زندگیمانه استاد جاودان از زبان خود ایشان:
این بنده در یک خانواده ی قدیمی و مذهبی تهرانی پای به عرصه ی وجود نهاده است . یک سند قدیمی در خانه ی ما موجود است، ودر آن یک دانگ از خانه ی اجدادی ما که محل تولد من نیز بوده بعنوان ثلث برای روضه خوانی حضرت اباعبد الله الحسین علیه الصلوة والسلام معین شده است. صاحب ثلث پدر بزرگِ مادریِ جد اعلای من، مرحوم شیخ آقا بزرگ مجد الذاکرین می باشد که حاجی خداوردی بیک نام داشته وشکرآبی لقب دارد، ومی دانیم شکرآب از ییلاقات اطراف تهران است.
این خانه ملک حاجی خداوردی بیک بوده و ایشان بعنوان ثلث خودشان یک دانگ آنرا برای حضرت ابا عبدالله قرار داده اند، ونوادگان ایشان که مادر وخاله های جد اعلای من هستند، به محضر شرعی مجتهد مسلم شهر، آیت الله سید عبد الکریم لاهیجی رضوان الله علیه- رفته و سند در یافت کرده و مهر و امضا گرفته اند.
پس تا آنجا که می دانیم شش پشت قبل این بنده از طرف مادر،تهرانی بوده اند. البته پدر مرحومه ی والده، در اصل اصفهانی بوده که به شهر تهران مهاجرت کرده اند، ودر اینجا ازدواج کرده و به تجارت مشغول شده اند، و ایشان حاج محمد آقا معصومی (ره) نام داشته است؛ اما مادر والده ، مرضیه خانم نام داشته واز یک خانواده ی تهرانی و بسیار نجیب بوده است. از خانواده ی ایشان یعنی پدر و پدران بزرگ ایشان اطلاعی در دست این بنده نیست.
عموی پدر این بنده شیخ مصطفی مجد الذاکرین ازاهل فضل وقلم بوده و با خطی بسیار خوش چند کتاب از جمله شرح احوال خودش و یک سفر نامه ی کربلا و نسب نامه ای از خود بجای گذاشته است که اینک در دست نوادگان ایشان یا خویشان دورتر است، وهر چه ما مراجعه وپرس جو کرده ایم، نتیجه ای نداشته و نشانی از آن کتاب ها ندیده ایم.
پدرم تا آنجا که می دانم در تهران درس خوانده بود ، و از اساتید ایشان آیت الله شیخ محمد رضا تنکابنی ، آیت الله شاه آبادی و آیت الله مشکات را می شناسم ، و به جبر زمانه ی رضاخانی ، به دانشگاه الهیات آن زمانه رفته بودند ، و دانشنامه ی فراغت تحصیل ایشان موجود است . دو ورقه ی اجتهاد از آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی ، آیت الله شیخ ضیاء الدین عراقی نیز در اسناد ایشان بجای مانده است.
پدربزرگ من آیت الله آقاشیخ مرتضی زاهد شاگردیِ آیات عظام سید عبد الکریم لاهیجی و شیخ فضل الله نوری کرده بودند ، و در نهایت پرهیز از دنیا و دوری از شهرت و هوی زندگی می کرده اند. از جمله یک دانگ و ربع از خانه ی پدرشان مرحوم مجد به ایشان رسیده بود، نه بر عرض و طول آن چیزی اضافه کرد ، و نه بنّائی و تعمیری در ارث پدری انجام داد، و نه حتی به دیوار اطاق زندگی یا پذیرائی آن، رنگ تازه ای زده بود. رنگ همان رنگ قدیم بود، و دیوار همان دیوار، و در و پنجره همان در و پنجره دوران پدرش.
یکبار فرموده بود: من در جوانی بهمراه پدر در منزل حاج امین الضرب- حاج محمد حسن- که از اعیان و تجار درجه ی اول کشور بود، و روضه ی هفتگی داشت شرکت می کردم، و باید منبر می رفتم؛ اما هر وقت از مجلس حاجی امین الضرب به خانه می آمدم از وضع بسیار ساده خانه ی خودمان ناراحت می شدم، و آنجا برایم دلگیر کننده بود. از خدای متعال درخواست کردم به این وضع خاتمه بدهد ، و راهی باز کند که بدون دلگیری پدرم، پای من از خانه ی امین الضرب بریده شود. این هفته وقتی قصد داشتم با پدر از خانه امین الضرب بیرون بیایم، او آهسته در گوش من گفت: هفته ی بعد شما به منزل ما نیائید. راحت شدم.
نمی دانم شاید پنج ساله بودم که مرا به یک مکتب خانه گذاشتند. محل مکتب خانه در همان کوچه کوچک منزل خودمان، دست راست در ماقبل آخر، قرار داشت، و معلم مکتب خانه یک خانم مسنی بنام خدیجه خانم بود. آنجا چه می کردند، و اگر عمه جزئی خوانده می شد یا درس دیگری بیاد ندارم. تنها خاطره ای که از این مکتب خانه بیاد دارم، مجمو عه ی بچه های خُردسالی هستند که برروی گلیم یا فرشی به دور خانم معلم نشسته بودند، و او به دیوار تکیه داده است.
مسجد امین الدوله : مدتی به یک مسجد می رفتم، و مدتی بعد به جای دیگری می رفتم. همین طور در گردش بودم. سرانجام حوصله ام را از دست دادم. از خدای متعال در دل درخواست داشتم که به جائی که رضای اوست موفق شوم. برنامه ی دبیرستانها به ناگاه تغییر یافت. صبح چهار ساعت درس بود، و از ساعت هشت شروع و ساعت دوازده ختم می شد. بعدازظهر هم کلاس ها ساعت دو شروع می شد؛ بنابرین من دیگر نمی توانستم وقت زیادی در مسجد و نماز ظهر و عصر بگذرانم؛ لذا مجبور شدم که به مسجد امین الدوله رفته و نماز ظهر وعصر را در آنجا بجای آورم که به منزل نزدیک تر بوده و وقت کمتری می گرفت. بعدا احساس کردم که دعای من که در آن هیچ غرضی نبوده مستجاب شده است. من در مسجد آیت الله حق شناس ماندگار شدم.
یکی دیگراز نقاط عطف زندگی من درکلاس پنجم دبیرستان اتفاق افتاد. با سنی بیشتر از هفده سال که با حاج احمد شهامت پور آشنائی یافتم، و بهانه ی این آشنائی این بود که من از پدرم خواسته بودم که می خواهم قرآن یاد بگیرم. ایشان هم به حاج احمد آقا- که دیگر بعد ها ما به او حاج احمد زرگر می گفتیم- مراجعه کرده و قرار شده بود، من نزد ایشان قرآن را بیاموزم؛ به در مغازه ی ایشان رفته و گفتم می خواهم در عرض یک ماه قرائت قرآن را بیاموزم . با روشهای جدید این سرعت، ممکن است؛ اما در گذشته کمتر مقدور بود. لذا ایشان لبخندی زده و مرا به درس شب ها در مدرسه ی حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای مجتهدی (ره) دعوت کرد. در آن وقت نه با درس های طلبگی و نه با مدرسه ی مجتهدی آشنا نبودم. شب به آن مسجد رفتم. خود حاج آقا در کنار محراب بساط درس پهن کرده بود. ما هم که چند جوان بودیم - که تنها یک تن از آن ها را به یاد می آورم- در گوشه ی جنوب شرقی. حاج احمد آقا، اول مسئله می گفت بعد یک حدیث می خواند ، و از ما می خواست که بنویسیم. بعد درس می داد. حدیث شب اول که هنوز آن را بیاد دارم این بود: مَن قارفَ ذنباً فقَد فارَقَه عَقلٌ و لایَعود إلیه أبداً.
آن درس و آن شبها و آن محیط برای من و در ذهنیت آن روز من پر از پاکی و قداست بود؛ البته فکر می کنم که هم من بی غلّ و غرض بودم ، و هم آن محیط پاک و بی غلّ و غش بود. وقتی به درس حاضر می شدم ، و در آن گوشه می نشستیم گوئی به محیطی ورای جاهای دیگرآمده ام، و همه چیز پاک و روحانی بود. صرف میر را در این شب ها می خواندیم، و هر شب استاد تکلیف صرف کردن در یک فعل خاص در یکی از ابواب را می داد، و فردا شب دستور صرف مجهول آن را، و بدین ترتیب من با صرف آشنا شدم ؛ اما این درس بیشتر از معمول طولانی شد، و لازم نبود این مقدار طول بکشد. از خصوصیات دیگر چیزی به یاد ندارم، و خصوصیات زمانی یادم نیست. شاید در تابستان همان سال بود یکی از طلبه های همین مدرسه که به قم رفته و لباس روحانی به تن داشت در ایام تعطیل که به تهران آمده بود درس ما را ادامه داد. این معلم آقای سید حسین حسینی بود که خوش قیافه و خوش سر و لباس و خیلی خوش برخورد بود، و من نمی دانم که در آن روزها ایشان را چه مقدار می شناختم، و در هر صورت معلم خوبی بود ؛ البته بعدها با یکدیگر از نزدیک دوست شدیم. در آن دوره ی درسی چون تابستان و هوا گرم بود، مجلس درس در صحن حیاط مدرسه تشکیل شده بود. کنار حوض درخت تبریزی بلندی قرار داشت که در زیر آن درس ما بر قرار می شد. در ادامه ی این درس بعدها هدایه خواندیم. استاد ما جوان خوش اخلاق و پاکی بود بنام محسن زندیه(ره) که بعدها برای ادامه ی تحصیل به نجف رفت، و آنجا در شط فرات غرق شد، و برای ما مدت ها مایه ی غم و غصه بجای گذاشت. در دورانی که در شبستان در گوشه ی جنوب شرقی درس می خواندیم کمی پشت سر ما یک درس مغنی برقرار بود یک شاگرد آن را بعدها شناختیم، و او همان معلم هدایه ما بود. استاد این درس حضرت حجت الاسلام حاج آقای اوسطی حفظه الله از فضلای حوزه بودند که سال ها صدای زنگدار ایشان در گوشم باقی مانده بود. آن روزها و آن ساعات، روزها و ساعات خاطره انگیزی بودند که دیگر در زندگی من تکرار نشده است. آن زمان من برای نماز جماعت در مسجد امین الدوله به خدمت آیت الله حق شناس(ره) مشرف می شدم.
مدرسه ی مجتهدی : گفته بودم که از دبیرستان چگونه بیرون آمدم، اول تابستان بود. بلا فاصله به مدرسه حاج آقای مجتهدی رفتم. حال چرا به آنجا؟ برای این که مدت ها یعنی از همان سال پنجم دبیرستان، شب ها به این مدرسه آمده و درس خوانده بودم. ورود من به مدرسه ی طلبگی ورود به یک بهشت واقعی بود، وهیچ وقت دیگر این حالت بهشت گونه را به این مقدار احساس نکرده ام، و نظیر آن را در زیارت حضرت امام ثامن و ضامن و زیارت حضرت معصومه سلام الله علیهما تجربه دارم. در مدرسه به جستجوی استاد برآمدم، و فکر می کنم آن وقت این کار مسئولی نداشت. اولین درس، درس عوامل ملا محسن بود. آقای آسان گو برای ما عوامل را درس داد که کتاب نحوی کوچک اما خوبی بود. و چون هدایه را خوانده بودیم، بعد از آن به درس صمدیه پرداختیم که الآن نمیدانم چه کسی معلم ما بود، و احتمال می دهم در خدمت حضرت آیت الله آقای موسوی تهرانی-دامت برکاته- درس خوانده شده باشد. در درس سیوطی استاد اول ما حضرت آقای حاج شیخ محمد بهاری و بعد از ایشان حاج شیخ محمد آقای کریمی بودند؛ البته بعدها بخشی از سیوطی را هم در محضر استاد موسوی تهرانی خواندم.
قدرت تدریس و تفهیم ایشان در همه ی درس هائی که خدمت ایشان بودم کم نظیر بود. حجت الاسلام حاج آقای مجتهدی یک درس عمومی داشت که همه باید در آن شرکت کنند. ما ابتدا بدوره ی درس شرح تصریف ایشان رسیدیم که شرح خوبی بود از تفتازانی، بر کتاب تصریف که جزء دروس رسمی حوزه است. بعد از اتمام کتاب، ایشان به درس شرح نظـّام پرداخت که کتاب درجه ی اول در علم صرف است، و در زمان های قدیم جزء کتاب های درسی رسمی بود.
بعدها به دلایلی من از مدرسه ی مجتهدی بیرون آمدم. بیرون آمدن از مدرسه ی مجتهدی مشکلاتی داشت. از جمله مشکل استاد بود. البته در همین دوران آیت الله حق شناس از حاج آقای موسوی خواستند که برای ما درس حاشیه ملا عبدالله بگویند؛ لذا درس حاشیه را در محضر ایشان تلمّذ کردیم. ازاین درس من شروع کردم که آن چه می خوانم بنویسم، وهمه ی درس را شب ها می نوشتم. البته مباحثه هم می کردیم. هم مباحثه های ما دو نفر بودند: حاج آقای کاشفی حفظه الله و آقای دلال زاده که بعدها به بازار رفت. بعد از حاشیه در خدمت ایشان شرح شمسیه را درس گرفتیم ، و در کنار آن ها مغنی و مطوّل را هم به معلمی هم ایشان- اولی در مسجد باب الحق و دومی در مدرسه ی مجتهدی- خواندیم. استاد آقای موسوی حاشیه را مکرر و مغنی را چند بار، و مختصر را هم چند بار؛ اما مطوّل را اولین بار بود که درس می گفتند. من در این درس ها از حیث تسلط ایشان بر کتاب درسی و باز کردن مطالب، هیچ فرقی احساس نمی کردم. فقط این را از خود ایشان شنیدم که درمشکلات کتاب شرح شمسیه از استاد کم نظیر مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید هاشم حسینی رضوان الله علیه - که استاد در معقول و بسیار کم نظیر در تفسیر قرآن و معارف اهل البیت بود- استفاده می کنند. در درس شمسیه و مطول ما مرحوم آقای ذهنی(ره) هم شرکت می کرد. در آن زمان هم کمی برجستگی نشان می داد. آنطور که شنیدم ایشان همیشه درس خیلی خوب خوانده بود. البته بعدها به حوزه ی قم رفته شهرت یافت، و استاد خوب درس های حوزوی شد، و کتاب های فراوان در شرح و توضیح کتاب های درسی حوزه نوشت؛ اما متاسفانه زود از دنیا رفت- رحمةُ الله علیه رحمةً واسعة- بعد به درس شرح لمعة مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ ابوالقاسم تنکابنی رضوان الله علیه- رفتیم که مدرّسی خوب و بسیار با حیا و ادب و انسانیت بود. ایشان درس را بسیار سریع می گفت؛ اما در عین حال درسی بسیار خوب و پر بار بود. گاهی از لمعه های چاپ عبدالرحیم نزدیک به دو صفحه درس می دادند که تقریبا سه درس این زمان است. تنها عیب این درس این بود که ایشان هیچ وقت تمام کتاب را درس نمی گفت، و همیشه درس را از مبحث قضا و شهادات شروع می کرد، و معتقد بود: قسمت های قبلی چندان علمیت ندارد. بعدها ما از ایشان در خواست درس مکاسب کردیم، فرمودند: من این درس را ده دقیقه بعد از نماز صبح مطالعه می کنم، و راحت است؛ اما مکاسب زحمت دارد. درس لمعه درست ساعت هشت شروع می شد. ما بلا فاصله درس را مباحثه می کردیم، و بعد به درس معالم در مدرسه ی مروی می رفتیم. چند نفر خانم که هیچ وقت ما آنها را ندیده ونشناختیم، در پشت پرده در درس لمعه شرکت می کردند، و در مباحثه ی ما هم می نشستند، و ما بخاطر حرمت آنها ناگزیر در خواندن کلمات متن وشرح مراعات لازم را می کردیم. این بنده بعضی از نکات و کلمات و جمله ها را نمی خواندم، یا می خواندم و ترجمه نمی کردم؛ چون فکر می کردم که حفظ حرمت و حیا از همه چیز ألزم است.
درس معالم را ما خدمت آیت الله امامی کاشانی-دامت برکاته- خواندیم. مرحوم آیت الله حق شناس چون در قم بر ایشان حق استادی داشتند- از ایشان خواسته بودند که برای ما این درس را بگویند. نحوه ی تدریس ایشان بسیار خوب بود. فردای درس همه ی درس گذشته را سوال میکردند، و شاگردان باید بر تمام درس مسلط باشند، تا بتوانند بخوبی آن را پاسخ بدهند. ایشان در مدرسه ی مروی با آیات مهدوی کنی و رضی الدین شیرازی مباحثه ی کمپانی داشتند. نیم ساعتی از بحث بیرون می آمدند تا به ما درس بدهند. متأسفانه این درس تا پایان کتاب ادامه نیافت، و ناگزیر ما تتمه ی کتاب را در جای دیگری خواندیم . از جمله در یک تابستان به منزل شهید آیت الله سید محمد رضا سعیدی رضوان الله علیه میرفتیم ، وادامه ی درس معالم را از حضور ایشان استفاده می کردیم. آن مقدار که از لمعه باقی مانده بود، بخشی را نزد آقای حاج سید هاشم حسینی-رضوان الله علیه- و بخشی در نزد آقای حاج سید رسول موسوی و بخشی را در نزد حاج سید احمد نجفی دامت برکاتهما تلمّذ کردم. البته باز هم کمی ماند، و اگر درسی را به وقت آن نخواندی جبران آن در آینده مشکل است، و بطور اغلب از دست می رود.
ملاقات سر نوشت ساز : در درس لمعه ی حجت الاسلام حاج سید احمد نجفی دامت برکاته، یک روز ایشان به من فرمودند: فردا که پنج شنبه است، ساعت هشت ونیم به منزل ما بیا. رفتم. ایشان از منزلشان که در اوائل خیابان غیاثی آن وقت بود، بیرون آمدند، و با هم خیابان شهباز(هفده شهریور کنونی) را بسوی شمال پیمودیم. در سر میدان شهدای امروز به دست چپ پیچیدیم. در داخل خیابان فرعی دوم، دست راست به خانه ای وارد شدیم که دارای حیاط بزرگی بود ، و از پله ها بالا رفتیم. در یک اطاق بزرگ مجموعه ای از آقایان علماء نشسته بودند، و پیرمرد عالمی در گوشه ی صدر مجلس جلوس داشت، ودرس می فرمود: استاد علامه سید مرتضی عسکری. فکر می کنم در همان جلسه بود که من احساس کردم گمشده ای داشته ام که خود بدان توجه نکرده بوده ام، و اکنون بدون هیچ سعی و کوشش آنرا یافته ام. بنظرم ایشان آن روزها احادیث عائشه را بررسی می کرد که ستون فقرات مذهب خلفاء را تشکیل می دهد.البته قبلا ایشان را اجمالا می شناختم، و شرحی از احوال و فعالیت های ایشان را در سالنامه های مکتب تشیع خوانده بودم.
آن مجلس و درس را در حد مقدور ترک نکردم، و معارفی که از ایشان می آموختم، اسلام و تشیعی را که ایشان می شناخت، و درس می داد اسلام و تشیعی کاملا معقول بوده و همه چیزش بر پایه ی دلیلِ استوار قرار داشت، و قابل عرضه ی در عالم بود، و در آن، نه جشن نُهم ربیع بود، و نه قمه زنی جزء اصول دین قرار داشت، و من همیشه از این نعمت شکرگزار هستم. تا آخر عمر مبارک علامه همیشه با ایشان همراه بودم. ایشان حقی بر من یافته است که در آن امکان تقدیر و تشکر وجود ندارد. شاید تا مدت ها هر روز پنج شنبه که از مجلس درس بیرون می آمدم دنیا در نظرم رنگ تازه ای یافته بود، و به حقایقی در اسلام و تاریخ آن دست یافته بودم که در تصورم نمی گنجید. ، و لازم بذکر می دانم حوادثی که در این اواخر برای ایشان پیش آوردند ریشه ای جز در دست وسواس خنّاس نداشت.
تجدّد نا خواسته : اینجا باید یک مسئله ی مهمی طرح بکنم که آن را در تعلیم و تربیت لازم می دانم ، و آن این که:من در سال دوم طلبگی بودم کسی که ظاهراً دوست بود، مجموعه ای از کتاب های دینی و مذهبی برای من به هدیه آورد ؛ البته از نظر مالی قیمتی نداشت؛ اما مجموعه ای از درس های اسلام شناسی از کسی بود که اسلام شناسی نخوانده بود، و حتی شاید صرف ونحو عربی هم نمی دانست؛ بنابراین می توانست مشکل فکری و عقیدتی ایجاد کند. این را هم بگویم که اطلاعات بعدی نشان می داد بخش هائی از روشنفکری مسلمان آن روزگاران ایران- بواسطه یا بی واسطه –که پدر یا پدر بزرگ روشنفکران امروزند، شاگردی شریعت سنگلجی کرده و بوی وهابیت گرفته بودند، و این خود می توانست یک انحراف جدی باشد؛ بنابراین تجدد یک مسئله بود، و گرایشات وهابیت مشکل دوم که می توانست مرا در گیر کند.
البته اگر کسی استاد خبیر دیده و تحصیلات کافی داشته باشد، این گونه جریانات و این گونه آدم ها برای او مشکلی بوجود نمی آورد؛ اما در سال دوم دروس حوزوی، یک طلبه چقدر از اطلاعات لازم را کسب کرده است؟[12] تشرف به محضر علامه ی عسکری –رضوان الله علیه- و استفاده از درس ها و معاشرت با ایشان، مرا از این مشکلات نجات داد. شما نمی دانید استاد خبیر در معارف، بلکه در هر قدم زندگی چه آثار و برکاتی دارد. جزاه الله عن الاسلام و اهله خیرالجزاء
البته در این دوران یک مشکل بزرگتری پیش آمد، و آن مطرح شدن دکتر شریعتی در جامعه ی شیعی ایران بود. هر کس به دین و اسلام علاقمند بود از خدا می خواست که مرکزی برای جذب جوانان، به دین و خدا وجود داشته باشد. حسینیه ی ارشاد برای انجام چنین وظیفه ای تاسیس شده بود. برای ما که تا اندازه ای اهل کتاب خواندن بودیم، اولین بار در کتاب «محمد خاتم پیامبران» که جزء اولین نشریات آن مرکز بود با چند اسم تازه آشنا شدیم، از جمله دکتر سید جعفر شهیدی و دکترعلی شریعتی و... قلم وادبیات در نوشته های شریعتی ممتاز بود، و می توانست گروه های زیادی را به خود جلب کند. در این نوشته ها هم سبک و هم مطالب گاهی خیلی نو و جالب بود، این ها همه بود. جاذبه زیاد بود، و جوان مغلوب جاذبه ها؛ اما در عین حال این جا و آن جای این نوشته ها که ممکن بود هر جوانی را مسحور کند مشکلاتی بنظر می رسید.
اولین بار از یکی از دوستان پدرم که از علمای عراق بود، اعتراضات علمای حوزه های عراق را نسبت به پاره ای از مقالات کتاب «محمد خاتم پیامبران» شنیدم. که متاسفانه در نظر من چندان وقعی نیافت. بعدها در جلسات استاد علامه صحبت هائی در میان می آمد، و نظرات ایشان مورد بررسی و نقد قرار می گرفت که باز آن ها هم مرا قانع نمی ساخت. فکر می کردم مشکل آن قدر که این آقایان می گویند مهم نیست. فکر می کنم این عکس العمل من بخاطر این بود که کتاب های زیادی از دکتر شریعتی نخوانده بودم. تابستان بود، و به زیارت مشهد امام رئوف-علیه الصلوة والسلام- رفته بودم. در آن جا اولین بار کتاب تشیع علوی را مطالعه کردم. نوشته های این کتاب مرا زیر و رو کرد. حملات بی رحمانه ی شریعتی به روحانیت تشیع را اولین بار در این کتاب دیدم. خیلی دلگیر و خشمگین شدم[13]. این هجوم قابل تحمل و اغماض نبود. همیشه این سوال وجود دارد که آیا این حملات بی امان و همیشگی می توانست توجیهی داشته باشد!؟ شما اگر کتاب انتظار و جزوه ی حسن و محبوبه را خوانده باشید، کاملا به من حق می دهید.
ما درس جلد ششم اسفار را نیز در محضر ایشان خواندیم. مدرسه ی مروی از ایشان خواهش کرده بود که این درس را در مَدرَس مدرسه بگویند. استاد به مدرسه آمد. البته بعد از مدتی از در و دربندان و محافظ دلگیر شده و دیگر نیامد، و این درس به منزل منتقل شد. من فکر نمی کنم در زمان ما ایشان نظیری داشت. آقای حائری در اصول هم خیلی زحمت کشیده بود. می فرمودند: در خدمت امام درس می خواندیم، و بعد همراه ایشان به درس آیت الله بروجردی می رفتیم. مدتی بدین ترتیب گذشت امام فرمود: من فکر نمی کردم که درس آقای بروجردی برای من مفید باشد؛ اما اینک معلوم شده که غیر از این است؛ لذا شما نوشته های درسی خودت را به من بده تا از آن درس را برای خود بنویسم. جلد هشتم اسفار را از درس آیت الله جوادی حفظه الله استفاده کردم. مدتی هم در درس «مسائل فلسفة» فیلسوف انگلیسی برتراند راسل، بمحضر ایشان رفتم. این درس در انجمن حکمت به زبان اصلی القاء می شد، و ایشان آن کتاب را ترجمه و شرح می فرمود. در همین انجمن آقای دکتر ضیاء موحد از کتاب خودش «درآمدی به منطق جدید» منطق درس میداد، این بنده و جمعی از دوستان در این درس شرکت داشتیم.در واقع این بنده تمام عمر جز سالی که به مریضی گذشت، به درس و مباحثه گذرانده ام، و این که به بضاعتی مزجاة نیز نرسیده باشم از بخت بود، و ناتوانی تن و کمبود استعداد. در همه بیچارگی ها پناه به خدای کریم رحیم می بریم. بمنه وکرمه((محمد علی جاودان))
اساتید:
استاد سیوطی و مغنی و حاشیه و شرح شمسیه و مطول آیت الله موسوی تهرانی
استاد معالم آیات امامی کاشانی و شهید سعیدی(ره) و..
استاد شرح لمعه حجج اسلام تنکابنی(ره) و حسینی(ره) و نجفی و..
استاد قوانین الاصول میرزای قمی آیت الله سید هاشم حسینی(ره)
استاد رسائل آیت الله سید حسن مصطفوی دامت ایام افاضاته و آیت الله شیخ محمد رضا ترابی(ره)و..
استاد مکاسب آیت الله سید محمد تقی اراکی(ره)
استاد کفایه آیت الله حق شناس(ره) و آیات محمد تقی شریعتمداری و ایمانی و ترابی و اصطهباناتی
اساتید دروس خارج فقه و اصول این بنده عبارتند از: آیت الله سید احمد خوانساری(ره) و آیت الله میرزا محمد باقر آشتیانی(ره) و آیت الله شیخ مجتبی تهرانی مدظله و آیت الله ترابی. از چند تن دیگر از اعاظم درس خمس و بخشی از فقه صوم و قضا و شهادات را استفاده کرده ام.
اساتید فلسفه آیات حائری یزدی(ره)، مصطفوی، مصباح یزدی و جوادی آملی مدّ الله اظلالهم و...
استاد اخلاق آیت الله حق شناس(رضوان الله علیه)
استاد تفسیر آیت الله شریعتمداری دامت برکاته.
مولف : آیت الله استاد محمد علی جاودان
ناشر : انتشارات مطیع
سایز و مدل: رقعی شومیز
تعداد صفحه: 142
شابک: 9786007107669
انقلاب اسلامی
45,000 تومان 50,000 تومان
برچسب ها: کتاب عاشورا چگونه و چرا, آیت الله محمدعلی جاودان, موسسه ایمان ماندگار, خرید اینترنتی کتاب عاشورا چرا و چگونه استاد جاودان, سایت استاد آیت الله جاودان, آیت الله جاودان کیست