کتاب ممد نبودی بیستمین جلد از مجموعه یاران ناب میباشد که به بیان خاطراتی از شهید سید محمد علی جهان آرا میپردازد.
در برشی از کتاب میخوانیم:
روز نهم مهر جهانآرا تمام پاسدارهای سپاه خرمشهر را خواست. او آن روز برای ما گفت: «من امیدی به خرمشهر ندارم. خرمشهر داره از دست میره. از این لحظه به بعد من دیگه به هیچ کدوم شما فرماندهی نمیکنم. این جا کربلاست. هر ساعت ما داریم این جا کربلا رو میبینیم.
هر کدومتون که میخواید، برید و خودتونو و خونوادههاتون رو نجات بدید. مطمئن باشید من به کسی نمیگم ترسیدید یا بُریدید!
تا همین جا هم خیلی زحمت کشیدید، کاری کردید که هیچ کس از پَسِش بر نمیاومد. این رو هم بگم که من میمونم.»
این جای صحبت که رسید. بچهها همه داشتند گریه میکردند. هیچ کس از جایش تکان نخورد. یکی از بچهها بلند شد و گفت: «بر جمال محمد صلوات!»”