نظر به افق های غیبی، معنای گستردگی و گشودگی انسان را به او بر می گرداند. زیرا انسان در هویت خود روی به حقایق غیبی دارد و محل اصلی و ماوای واقعی او آن جا است. جایی که رحمت رحمانی انوار جمال و جلال را در هر مظهری به ظهور می آورد. و عرفان راهی است جهت ورود به آن ماوا تا انسان در کسوت خلیفه اللهی، در جهان نسبت به همه چیز احساس مسئولیت کند.
در بخشی از مقدمه مولف بر کتاب حاضر آمده است:
رویکرد امروزین ما به عرفان برای به ظهور آمدن مرتضی آوینی ها و قاسم سلیمانی ها است، و گرنه با شئون خدایی که در این تاریخ به ظهور آمده، مانوس نشده ایم. در حالی که عرفان باید راهی باشد برای انس با خدای حی و حاضر و نه آگاهی از آن خدا. با توجه به این امر از جایی ایستاده ایم و به «فصوص الحکم» می نگریم که نه جایی است که گذشتگان در آن جا ایستاده بودند، و نه جایی که گمان می شود عرفان، مخصوص به کسانی است که زندگی را در انزوا و دوری از حیات تاریخی می شناسند، بلکه معتقد هستیم به همان معنایی که بشر امروز خود را در جهانی گسترده معنا کرده، منتها آن گستردگی را محدود به عالم ماده کرده، باید از طریق عرفان، جهان گسترده مطلوب او را به ظهور آورد تا به روش حضرت روح الله انسانی جهانی ولی قدسی متولد شود.
فصُّ حكمة إلهيةٍ في كلمةٍ آدميّة
بسماللهالرحمنالرحيم
الحمد للّه مُنَزِّلِ الْحِكَمِ عَلى قُلوبِ الْكَلِمِ بِأحَديَّةِ الطَريق الاَمَم مِنَ المَقامِ الأقدَم و إنِ اخْتَلَفَت المِلَلُ و النِّحَلُ لِإِختلافِ الأُمَمِ. و صَلَّى اللّهُ عَلى مُمِدِّ الْهِمَمِ، مِنْ خَزائِنِ الْجُودِ و الْكَرم، بالقيلِ الأَقْوَم، مُحمَّدٍ و آله وَ سَلَّم
حمد خدا را که نازلکنندهی حکمتها است بر قلوب انبیاء، که به تنهاترین راهِ نزدیک، آن حِکم را بر قلب انبیاء نازل کرد از مقامی بس بلند - مقام احدیت- اگرچه دینها و مذاهب مختلف بودند به جهت اختلاف امتها. و رحمت و درود خدا بر مددکننده همتها، از حقایق الهی به قول اعدل؛ حضرت محمد و آل او.
أمّا بَعْدُ: فَإنّي رَأيتُ رَسولَ اللّهِ(ص) في مُبَشِّرَةٍ أُريتُها في العَشرِ الآخِرِ مِنَ المُحرَّم سَنَةَ سَبعٍ و عِشرينَ و سِتَّمِائةٍ بِمَحروُسَةِ دِمَشْقَ و بِيَدِهِ (ص)کِتابٌ
بعد از حمد و ثنای الهی و صلوات بر محمد و آل او فرمود: من رسول الله را در مبشّرهاى ديدم. و اين واقعه در محرم سال ششصد و بيست و هفت در شهر دمشق بود و ديدم كه در دست رسول الله كتابى بود.
لفظ كتاب اشاره به جمع حقايق دارد، كتاب يعنى مخزن حقايق و آن هم در دست رسول خدا(ص)بود. از آن جهت كه کتاب در دست خاتم بود مشعر به اين است كه اين كتاب پايدار خواهد ماند، زيرا دست، مظهر بسط و اميد است.
فقال لي: هذا كتابُ فُصوصِ الْحِكَم خُذْهُ و اخْرُجْ بِهِ إلى النّاسِ يَنتَفِعُونَ بِهِ، فقُلْتُ السَّمعُ و الطّاعَةُ لِلَّهِ و لِرسولِهِ و أولِي الْأمرِ مِنّا كَما امِرْنا
به من فرمود اين كتاب فصوص الحكم است، آن را بگير و به مردم برسان تا از آن نفع برند. من گفتم: السمع و الطاعة مر خداى و رسول خداى و اولى الامر را، آن چنان كه به ما امر فرمودند.
فَحَقّقْتُ الاُمْنِيَةَ و أخْلَصْتُ النِيّةَ و جَرَّدْتُ الْقَصدَ و الْهِمَّةَ الى إبرازِ هذا الكتاب كما حَدَّهُ لي رسولُ الله(ص) مِنْ غَيرِ زيادةٍ و لا نُقْصانٍ و سَألْتُ اللهَ تعالى أنْ يَجْعَلَني فيهِ و في جَميعِ أحوالي مِن عبادهِ الَّذينَ لَيسَ لِلشَّيطانِ عَلَيْهم سلطانٌ، و أن يَخُصَّني في جميعِ ما يَرْقُمُهُ بَناني و يَنطِقُ بِهِ لِساني و يَنْطَوي عَلَيهِ جَناني بِالْإلْقاءِ السُّبّوُحيِّ، وَ النَّفْثِ الرُّوحيِّ فِي الرُّوعِ النَّفْسِيِّ بِالتَّأييدِ الْإعْتِصامي، حتّى أكونَ مُتَرْجِماً لا مُتَحَكِّماً، لِيَتَحَقَّقَ مَن يَقِفُ عَلَيهِ مِن أهلِ اللهِ، أصحابِ الْقُلوبِ، أنَّهُ مِن مَقامِ التَّقْديسِ الْمُنَزَّهِ عَنِ الْأغْراضِ النَّفْسيَةِ الَّتي يَدْخُلُهَا التَّلْبيسُ. و أرجُو أن يَكونَ الَّحقُّ- تعالى- لَمّا سَمِعَ دُعائي قَدْ أجابَ نِدائى. فَما اَلْقي إلّا ما يُلقِي إليَّ، و لا اُنَزِلُ في هذا المسطورِ إلّا ما يُنَزِّلُ بِهِ عَلَيَّ و لَسْتُ بِنَبيٍّ و لا رسولٍ و لكنّي وارثٌ و لِآخِرَتي حارثٌ
پس مقصود و مطلوب رسول الله(ص)را محقق گردانيدم و نيّتم را خالص كردم و قصد و همّتم را تجريد نمودم براى إبراز اين كتاب چنانكه رسول الله(ص) براى من معلوم فرمود بدون كم و زياد، و از خدا خواستم كه مرا در إبراز اين كتاب و در جميع احوالم از آن بندگانش بگرداند كه شيطان بر آنها مسلط نيست. و بخصوص مرا در جميع آن چه انگشتانم رقم میزند و زبانم بيان مىكند و دلم در مىنوردد و مىگيرد، به القاى سبوحى و دميدن روحى در جانم تأييد كند تا به مضمون «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الله» به او معتصم شوم تا مترجم باشم نه متحكّم. تا اهل الله اصحاب قلوب كه بر او واقف مىشوند بر ايشان محقق گردد و ثابت شود كه اين كتاب از مقام تقديس است كه از أغراض نفسانى كه تلبيس در آن راه پيدا مىكند منزه است. و اميدوارم كه حق تعالى چون دعايم را شنود، ندايم را لبيك گويد. پس من القاء نمىكنم مگر آنچه به من القاء شد و در اين نوشته نازل نمىنمايم مگر آن چه بر من نازل شد و من نبى و رسول نيستم بلكه وارثم و براى آخرتم حارث.
فَمِنَ اللهِ فَاسْمَعُوا و اِلَى اللهِ فَارْجِعُوا
پس از خدا بشنويد و به خدا بازگرديد.
فَإذا ما سَمِعْتُمْ ما أتَيْتُ بِهِ فَعُوا
و چون آن چه را آوردم شنيديد پس آن را فرا گيريد.
ثُمَّ بِالْفَهْمِ فَصِّلُوا مُجْمَلَ الْقَولِ و اجْمَعُوا
سپس به وسيله فهم گفتار مجمل را تفصيل دهيد و گرد آريد.
ثُمَّ مُنُّوا بِهِ عَلَى طالِبيهِ لا تَمْنَعُوا
آن گاه آن را در اختيار خواستارانش قرار داده باز نداريد.
هذهِ الرَّحْمَةُ الَّتي وَسِعَتْكُم فَوَسِّعُوا
اين رحمتى است كه شما را در بر گرفت، پس گشاده دست باشيد.
و مِنَ اللهِ أرْجُو أن أكونَ مِمَّن اُيِّدَ فَتَأيَّدَ وَ أیَّدَ و قُيِّدَ بِالشَّرْعِ الْمُحَمَّديِّ المُطَهَّرِ فَتَقَيَّدَ و قَيَّدَ و أن یَحشُرَنا في زُمْرَتِهِ كما جَعَلَنا مِن اُمَّتِه
و از خدا مىخواهم از كسانى باشم كه تأييد شده و تأييد را پذيرفته و به شرع مطهّر محمّدى پايبند شده، بنده را پذيرفته و ديگران را هم در بند كرده، و ما را در زمره او محشور كند همچنان كه از امّتش قرار داد.
محیالدین فصوص را القاء سبّوحی میداند برای آگاهی اهل الله و لذا باید رویکردی مناسب القاء سبّوحی به آن داشت و از منظر قلبی با آن برخورد کرد. به همین جهت میگوید: «فَمِنَ الله فاسمعوا... وَ الی الله فارجعوا» از خدا بشنوید و به او رجوع کنید. گویا خدا با شما سخن میگوید و شما هم به او توجه دارید.
فصُّ حكمة إلهيةٍ في كلمةٍ آدميّة
فَأوَّلُ ما ألْقاهُ الْمالِكُ عَلَى الْعَبْدِ مِن ذلكَ فَصُّ حِكْمَةٍ إلهيَّةٍ في كَلِمَةٍ آدميَّةٍ
اول چيزى كه مالك بر اين بنده از آن كتاب القاء فرمود «فصّ حكمت الهيّه» درباره كلمه آدميت است. فرمود مالک به عبد القاء کرد به اعتبار آنکه مالک همهی معانی ربّ را در بر میگیرد و مالک میتوان...