هرچند سخن گفتن درباره ی خاتَم الاوصیا، حضرت بقیهالله(عج) با وسعت دید .ظرفیّت کوچک و محدود ما زمینیان کاری است دشوار، امّا باید پایه های آن را دقیق و استوار بنا کرد.
هرچند درباره ی ان آفتابِ سپهرامامت و علّت ایجادِ دایره ی خلقت، به هر زبان سخن گفتن، دلنشین و زیباست، امّا بایسته است که این معرّفی در پرتو زبان وحی باشد وآن سان که خود به معرّفی حضرت خویش زبان مبارک گشوده اند، قلم را چرخاند و شیوه سخن را استوار ساخت.گاهی انسان سال ها متونِ دعاها یا فرمایشات ائمّه معصومین(ع) را می خواند ولی هرگز بادقّت و فراست به آن نمی اندیشد. و گاهی یک جمله از فرازهای ِ زیبای مناجات های آن بزرگواران یا فرمایشاتِ پُربهای آنان دریچه ی نوینی را به روی انسان می گشاید و سیر اندیشه های او را تغییر می دهد و او را در برابر جهان جدیدی از دانش و بینش قرار می دهد. و زمانی با توجه به ژرفای عمیق یکایک کلمات آنان، روزنه ای به گستره ی ناشناخته ی دانش و بینش گشوده می شود وآنچنان معنای نهفته در هر کلمه را در بلندای دانش می بیند که هرچه آن را بیش تر می کاود. به گستردگی آن بیش تر پی می بردو در جان و روانش و ودر تار و پود وجودش رسوخ می کند.
غربت امام عصر(ع) حکایتی است جانسوز از «غربت آفتاب» در پشت ابر مانده، آن ماءمعین الهی، آن منتظّر مقتدرارواحنا فداه.
حکایتی است از تنهایی و طرد شدن عزیزی که امام باقر(ع) در توصیف حضرتش میفرمایند:« اِنَّ الشَّریدَ الطَّریدَ الَفرِیدَ الوَحِیدَ»1
تذکراتی است با سوختگان محّبت آل رسول(ص) تا آن اقیانوس بی کرانه علم و قدرت الهی، در بعد غُربت و تنهایی اش بیش تر مورد تأمّل قرار گیرد.
باشد تا دلدادگان آستان قدس ولایت علوی و سر سپردگان ولایت مهدوی را دریاری و خدمت و عرض ارادت به حضرتش مددکار باشد و روان پاک خاتم الانبیاء (ع) را خرسند سازد. به قول
قا آنی شیرازی:
غمگین شود به هرچه تو غمگین شوی، رسول شادان شود به هرچه تو شادان شوی، خدا