به سختی پولاد به نرمی لبخند جلد شانزدهم از مجموعه قهرمانان انقلاب و معطوف به زندگی کسی است که از سال های نخستین نهضت بازیگر نقش های مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن بوده است.
اطلاعات کتاب
نام کتاب :
به سختی پولاد به نرمی لبخند
قهرمانان انقلاب 16 روایتی داستانی از زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی
نويسنده ، مولف :
ساسان ناطق
گرداوري ، مترجم :
ساسان ناطق
نشر ، ناشر ، انتشارات :
سوره مهر
تعداد صفحه / قطع و نوع جلد :
108 صفحه / پالتویی شومیز
نوبت چاپ و سال چاپ :
چهارم 1391
قيمت پشت جلد کتاب ( تومان ) :
10000
موضوع :
زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی
شابک :
9789645068385
تگ ها :
خرید اینترنتی کتاب به سختی پولاد به نرمی لبخند, قهرمانان انقلاب 16 روایتی داستانی از زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی, ساسان ناطق, سوره مهر, زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی
درباره کتاب
کتاب به سختی پولاد به نرمی لبخند قهرمانان انقلاب 16 روایتی داستانی از زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی
به سختی پولاد به نرمی لبخند» جلد شانزدهم از مجموعه قهرمانان انقلاب و معطوف به زندگی کسی است که از سال های نخستین نهضت بازیگر نقش های مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن بوده است. وجود منابع، مستندات و مدارک فعالیت انقلابی در نهادهایی مانند وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دست نویسندگان برای نگارش داستان بر اساس زندگی شخصیت ها و قهرمانان انقلاب را باز می گذارد که ذکر منابع در پایان کتاب نشان می دهد که نویسنده این کتاب هم از چنین پشتوانه ای برای نوشتن این اثر برخوردار بوده که توانسته هریک از حوادث زندگی شهید لاجوردی را با ذکر جزئیات آن به داستان تبدیل کند. نویسنده در کندوکاوهای تاریخی خود متوجه شده که زندگی قهرمان داستانش از روزهای مبارزه شیرین و خواندنی است. به همین دلیل است که بازجویی از او، پس از کشته شدن حسنعلی منصور را افتتاحیه کتاب قرار داده و اصل و اساس کتاب را بر حکایت فعالیت های روشنگرانه و مبارزات دلاورانه هیأت مؤتلفه اسلامی استوار کرده است. نویسنده در این کتاب تلاش می کند در عین نمایاندن صلابت لاجوردی زیر شکنجه ساواک، نرمی مشفقانه او را به عنوان یک انسان مکتبی در راهنمایی عناصر منافق برجسته کند. او دوشادوشی هر دو قطب شخصیتی لاجوردی را تا پایان کتاب، حتی تا لحظه ترور او در بازار تهران حفظ می کند.
بخشی از کتاب :
در طبقه سوم زندان، پنجره ای بود که گنبد طلایی و گلدسته های حرم امام رضا (ع) از آنجا دیده می شد. هر وقت دلش می گرفت، خودش را جلو پنجره می رساند، دست رو سینه می گذاشت، چشمانش را می بست و زیر لب زمزمه می کرد. حالش چنان دگرگون می شد که زندانی ها با دیدنش خیال می کردند اسدالله نه در زندان بلکه درست در وسط صحن و بین زائران ضامن آهو است.