روایت مادرانه ای از زندگی شهید عبدالحمید فتاحیان دانشجوی شهید دانشگاه تهران که با توجه به تموّل مالی خانواده و کارخانه دار بودن پدر زندگی را بسیار ساده می گذرانده و در 1367/1/10 در شاخ شمیران شهید می شود...
حمید مثل همیشه با صورت خندان وارد خانه شد و بلند سلام کرد و رفت که جورابش را بشوید. وقتی آمد سر میز و مشغول خوردن غذایش شد، گفتم:«پسرم، چرا چکمه ات رو گذاشته بودی پشت در حیاط؟ پاهات رو می زد؛ بگم بابات یه شماره بزرگتر بیاره؟» منّ و منّی کرد و گفت:«بهتون گفته بودم که بچههای مدرسه مفید وضع مالی خوبی ندارن. چهارصد تا شاگرد توی مدرسمون هست. هر وقت همهشون چکمه پوشیدن، اون وقت منم می پوشم.»