این کتاب روایت سفر به خانه های امن القاعده است که «یسری فوده» خبرنگار و برنامه ساز مصری شبکه الجزیره از سفر به پاکستان و دیدار با خالد شیخ محمد رییس کمیته نظامی سازمان القاعده و رمزی بن الشیبه هماهنگ کننده عملیات 11 سپتامبر را بازگو می کند.
رمزی بن الشیبه (هماهنگ کنندۀ عملیات ۱۱ سپتامبر) در یک تماس تلفنی با اصرار از محمد عطا خواسته بود که خودش و دیگر برادرانش در اثنای عملیات برای او دعا کنند: «چون آن ها در میدان حمله به دشمن و میدان نبرد بودند و خواستم که ما را و همه را نسبت به هر تقصیری در حق خودش و حق دیگر برادرانش، اگر خطا یی کرده ایم، ببخشند. » تأکید می کرد که «به زودی در بهشت یکدیگر را خواهیم دید ان شاء الله و دیدارمان به اذن خدا نزدیک است. » من هم از او خواستم اگر به درجات عالیۀ بهشت رسید و پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم را دید، به او سلام برساند و همین طور به ابوبکر و عمر و بقیه صحابه و تابعین و مجاهدین.
در آن روزها، گرچه به بهانۀ اینکه القاعده در پس حملات مرگبار سپتامبر 2001 بوده، کشورهای اسلامی، با یاری برخی از «مسلمین»، لگدمال ارتش کافر آمریکا شده بودند، اما هنوز نه بن لادن و نه کسی از یاران درجه اولش مسئولیت این «سیلی» را به عهده نگرفته بود. جهان مبهوتِ رسانهها (و حتی آنهایی که سعی داشتند خود را از چنبرۀ امپراطوری رسانهای برهانند) بیصبرانه منتظر بودند «دستی از غیب برون آید» و «کسی» در «جایی» زبان باز کرده و دلیلی قاطع ارائه کند که دقیقاً چه اتفاقی رخ داد!
در این های و هوی، دست تقدیر، چنانکه در سطور این کتاب خواهید خواند، فوده را از لندن به کراچی کشاند، برای ساخت قسمتی دیگر از برنامه «کاملاً سرّی» دربارۀ حوادث 11 سپتامبر. ولی در آنجا، چیزی در انتظارش بود که در مخیلۀ او (و در مخیلۀ هیچکس در جهان احتمالات!) نمیگنجید. در آن شهر شلوغ پاکستانی، رئیس کمیتۀ نظامی سازمان القاعده، خالد شیخ محمد، تروریست تحت تعقیب افبیآی که برای سرش جایزه تعیین شده بود، خودش، با گوشت و پوست و استخوانش، در انتظار بود تا با او بنشیند، بگوید و بشنود. طرفه آنکه خالد شیخ محمد تنها نبود. تقدیر، «غافلگیری» بزرگ دیگری نیز برای فوده داشت. رمزی بن الشیبة، تروریست خوشصدا و خوشسیمای یمنی، از بازوان رسانهای القاعده و مسئول هماهنگکنندۀ عملیات 11 سپتامبر نیز به آنجا آمده بود تا در این گفت و شنود، حضور مستقیم داشته باشد.
و به این ترتیب، داستان این کتاب زاده شد. داستان مطرح شدن پیشنهاد ساخت فیلمی با این موضوع تا رفتن پر دردسر به کراچی و دیدار پر نشیب و فراز با آن دو «مغز متفکر» القاعده و بازگشت پر پیچ و خم به لندن و هزار بالا و پایین دیگر تا پخش فیلم از تلویزیون و داستانهای هیجانانگیز (ولی واقعی) دیگری که بعد از آن رخ داد و خود، در کتاب خواهید خواند.»
این کتاب سومین کتاب از سری ماجراهای امنیتی است که توسط نشر نارگل عرضه شده و «روزی روزگاری القاعده»،«من در رقه بودم» از دیگر کتاب های این مجموعه است که منتشر شده اس