نویسنده این کتاب در معرفی این کتاب این گونه می گوید:
روش نگارش این کتاب به تقلید از قلم امام راحل و با تکیه بر کلام جدید است؛ اما نه چنان پر از مباحث عقلی است که ملالت انگیزد و نه چندان خالی از آن که رخوت خیزد. ترتیب سخن در پنج فصل نگارش یافته است و رمز گشایی واژگان کددار هر فصل با قطره هایی از دریای علم حضرت روح الله میسر شد.
این پژوهش با هدف برآورد تواناییی رویارویی در روز عاشورا، به پرسشی اساسی درباره ظرفیت انسانی و گنجایش نیکو منشی افراد انجامید. از این رو، تلاش کردیم تا ضمن هر فصل،با به کارگیری واژگان مناسب، از بار معنایی عناوین برای ایفاد مضامین آن استفاده کنیم؛ هر چند مشق این کار پیش تر،با مطالعه مجموعه آثار علامه شهید مرتضی مطهری فراهم آمده بود. با آنکه آثار آن علامه شهید فزون ترین حجم کتاب هایی است که تا کنون از یک نویسنده مطالعه کرده ام، مایلم تمام فروتنی خود را به حضرت روح الله امام خمینی تقدیم کنم.
تاریخ، روایتِ مستندِ حوادثی است که مردم گذراندهاند. اغلب، مطالعۀ حوادث تاریخی ملاحظاتی را به ذهن میرساند و باعث کنجکاوی در اسباب و علل رویدادها میشود. معمولاً رویدادهای تاریخی سیمای سرنوشتی ناگزیر را نمایان میسازد و اشخاص و جامعهها را از اختیار تبرئه میکند. از اینرو، مطالعۀ آن رویدادها در نگاه نخست، بیانگر اجباری است که دامنگیر فرد و جامعه شده است. ازسویدیگر، به نظر میرسد مفهوم «قضا» ضریب تأثیر تلقی اجبار بشر را افزایش میدهد و وجود قانون، ضرورت علّیِ آن طرز تلقی را در نظر بسیاری موجّه میکند؛ ولی باید دانست با آنکه نظام هستی برپایۀ ضرورت علّی است، انسان در افعال و آثار، خودمختار و آزاد است و آزادیِ او با ضرورت نظام هستی منافاتی ندارد.
در تناسب معنای یادشده با مفهوم «قضا» میتوان سخن به درازا کشاند؛ اما صرفنظر از آن، باید دانست که رویداد سال ۶۱ق. که براساس مستندات تاریخ، به رویارویی در عاشورا انجامید، تفسیر روشنی از جبر و اختیار آدمی به دست میدهد. نبرد عاشورا نهتنها از جنگی خونین، حماسهای باشکوه ظاهر ساخت که انسان را از تیرگیِ جبر به روشنای اختیار راه نمود؛ بلکه در تقدیر یاران امامحسین (ع) دست بُرد تا ظرفیت انسانی چنان فزون یابد که خامۀ قضای الهی به دستان مبارک سیدالشهدا (ع) و یاران حضرتش حکم فرماید. بیگمان، تاریخ عاشورا گنجینۀ سرشار انسانیت است که میتوان با استفاده از حکمت اسلامی و بهمدد علومانسانی و با یاریِ انسانشناسی، راهی به کنز پنهان آن گشود. ازاینرو، پژوهش حاضر با بضاعتی ناچیز فراهم آمد تا کام خِرد را با شوق دانایی تشنهتر سازد؛ هرچند که فراهمساختن این اندک نیز بهیاریِ استادان تاریخ و سیرۀ اهلبیت (ع) میسّر شد.
تاریخ، روایتِ مستندِ حوادثی است که مردم گذراندهاند. اغلب، مطالعۀ حوادث تاریخی ملاحظاتی را به ذهن میرساند و باعث کنجکاوی در اسباب و علل رویدادها میشود. معمولاً رویدادهای تاریخی سیمای سرنوشتی ناگزیر را نمایان میسازد و اشخاص و جامعهها را از اختیار تبرئه میکند. ازاینرو، مطالعۀ آن رویدادها در نگاه نخست، بیانگر اجباری است که دامنگیر فرد و جامعه شده است. ازسویدیگر، به نظر میرسد مفهوم «قضا» ضریب تأثیر تلقی اجبار بشر را افزایش میدهد و وجود قانون، ضرورت علّیِ آن طرز تلقی را در نظر بسیاری موجّه میکند؛ ولی باید دانست با آنکه نظام هستی برپایۀ ضرورت علّی است، انسان در افعال و آثار، خودمختار و آزاد است و آزادیِ او با ضرورت نظام هستی منافاتی ندارد معنای این سخن آن است که جبر و سرنوشت وابسته به اختیار انسان است و انسان در انتخاب سرنوشت، نهتنها از ضرورت عِلّی استنکاف نکرده است، بلکه با بهرهمندی از میزان درایت و تجربه و آگاهیِ خود، راهی بیتخلّف را برمیگزیند؛ یعنی آنچه او را محدود به یک راه یا مخیّر در گزینش یکی از راهها میکند، آگاهی و شناختِ وی از تعدد راههاست. پس زمانیکه انسان به راهی گام نهاد، ضرورتهای آن راه وی را از خودداری در پویش بازمیدارد.