متن یکی از سخنرانی های ایشان در مشهد که حدود یک قرن پیش انجام شده است، از این قرار است:
«خانه ای که نمی دانید سه روز یا سی سال در او سکنی دارید، در پی آبادی و تعمیر او می باشید! آیا خانه آخرت که خانه دائمی شماست، هیچ در خیال تعمیر آن هستید؟ منتظر هستید تا فرّاش خدا بیاید و شما را به خواری بکشد و ببرد.
بعد از ورود به آن خانه، گذشته از آن که اثاث البیت ندارید، چه زحمات و چه مشقّات در پیش رو دارید! «ما غرّک بربک الکریم.» خداوند عالم برای شما کریم است و برای اشخاصی که شما ظلم بر آنها می نمایید، کریم نیست. مَثل شما، مَثل رقاص مصر است که از صبح تا شام، در کوچه و بازار رقص می نمود؛ برای دانگی چند و شب از کسالت روز، نماز نمی نمود که کسلم.
خوب، عبادتی نکردید، نکردید؛ این قدر تجرّی در معاصی تا چند و تا کی بی باکی؟ عبادت امیرالمؤمنین و سیدالساجدین(علیهماالسلام) را ملاحظه نمایید و دعاهای صحیفه سجادیه و دیگر از دعاهای آن بزرگواران را بخوانید و بدانید اگر خیال ماندن در دنیا دارید که کهولت و کِبَر سن، خوب چیزی نیست و اگر خیال رفتن دارید، خیال رفتن بنمایید. در نصیحت شما، مردن شما کفایت است. جایی که در کفن حضرت سلمان فارسی نوشته شود:
من که رو بر درگه صاحب نعیم آورده ام نی رهاوردی و نی قلبی سلیم آورده ام
چون نشاید بُرد بر خوان کریمان توشه ای من تهی از توشه، رو بر آن کریم آورده ام
زاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است.»
ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله
این هم نمونه ای از ذکر مصیبت آن فقید است که عاشقانه با حسین بن علی(علیهم السلام) نجوا می کند:
«گمان نکنی که مصیبت حضرت همین مصیبت تیر و نیزه و حنجر بوده است؛ از مصائب عظیمه آن حضرت، این بود که امر آن جناب به جایی رسیده و کشیده بود که در این راه که عبور می کرد، اهل قافله ها از آن حضرت کناره می کردند که مبادا گرفتار یاری اش بشوند!
زهیر بن قین می فرماید: ما جماعتی بودیم که در آن ایام می آمدیم و از آن حضرت کناره می جستیم تا آن که در منزلی بر سر چاهی منزل کردیم؛ مشغول خوردن طعام بودیم که رسولی از جانب حضرت حسین (علیه السلام) آمد که حضرت اباعبدالله(علیه السلام) تو را دعوت می فرماید. ما لقمه از دست خود افکندیم؛ کسی جواب رسول آن حضرت را نگرفت. زوجه زهیر، از عقب پرده، به صدا آمد که سبحان الله ای زهیر! فرزند رسول خدا تو را می طلبد و تو آن را اجابت نمی کنی...» ؟!
شیخ به مدت 46 سال در شوشتر مشغول راهنمایی، ارشاد و کمک به مردم بود. برای مثال، در تعمیر سد که سیل، آن را خراب کرده بود، سهم بسزایی داشت. پس از حادثه ای که در شوشتر پیش آمد، شوشتر را به قصد عتبات ترک کرد و مدت 11 سال در عتبات عالیات ساکن شد. در آنجا نیز منبر و خطابه به زبان عربی داشت که عالمان سنی در کاظمین، نجف و کربلا در هنگام تلاوت قرآن و سخنرانی وی، گریه می کردند. سپس به قصد زیارت امام رضا(علیه السلام) به ایران سفر کرد. در تهران، در مسجد سپه، در شب های ماه رمضان، چهل هزار نفر در نماز و سخنرانی او شرکت می کردند. پس از دو ماه حضور در تهران، بیمار شد و چون پیش بینی لحظات پایانی عمر خود را می کرد، به قصد زیارت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و آرامیدن در جوار آن امام بزرگوار، به سمت نجف حرکت کرد؛ اما در «کرند»، در غرب ایران، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در حالی که زبانش به ذکر خدا گویا بود، به لقای معبود شتافت.
در شب رحلت وی، تناثر نجوم(1) اتفاق افتاد؛ یعنی به مدت نیم ساعت، فضا مملو از ستاره شد؛ به طوری که مردم تصور کردند که ستارگان بر سر آنها می افتند و به وحشت افتادند. آسمان در سوگ او گریست. آری، آن که جز به آسمان ننگرد، گریه آسمان بر او عجیب نیست.