آنگاه روی سخن خود را متوجه انصار کرده، فرمود: ای مردان با نفوذ و ای بازوان ملت و ای پشتیبانان اسلام! کسانی که اسلام در دامن آنان بالندگی یافته است، شما را چه شده که در باز گرفتن حق من سستی روا می دارید.
نوشتاری که پیش روست، ترجمه و شرح گفتار تاریخی بانوی اکرم اسلام، فاطمه علیهاالسلام است که در فاصله ی زمان کوتاهی پس از رحلت مصیبت بار پدر گرامی اش، پیامبر صلی الله علیه و آله در «مسجد النبی»- جایی که مسلمانان برای طرح دعوا و مظلومیت خوشی، در آن احساس امنیت می کردند- ایراد شده است. این گفتار، به ظاهر برای احقاق حق شرعی خانواده ی پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی «استرداد فدک» بیان شد؛ ولی در واقع، هدف آن احیای ذهن جامعه و نجات امت نوپایی بود که بر اثر دوگانگی در مسیر حرکت خود، دچار انحراف اصولی در فلسفه ی سیاسی اش گردیده بود
ترجمه ی خطبه ی حضرت زهرا (س)
عبدالله محض به روایت خود از پدرانش علیهم السلام نقل کرده است: هنگامی که به فاطمه علیهاالسلام خبر رسید که ابوبکر و عمر بر آن اند تا (مزرعه ی) «فدک» را از اوی بازستانند، (و می دانست که خلیفه هرگز از این تصمیم خود برنخواهد گشت) پوشش خود را بر سر انداخت و ردایی بلند بر تن کرد و در میان گروهی از زنان همدل و هم آهنگ با خویش و نیز زنانی از قوم خویش (بنی هاشم) از خانه بیرون آمد و راهی مسجد شد. (جنان شتابناک و سراسیمه حرکت می کرد که هر سکوت و سکونی را در هم می شکست و گویی زرهی از مهابت و متانت و جلال، پیکرش را پوشانده و هاله ای از عفت و حیا اطرافش را فراگرفته بود). بر دامنه های چادرش گام می نهاد و در حالی که راه رفتن او شباهتی تمام به راه رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله داشت، بر ابوبکر- که در میان انبوهی از مهاجران و انصار و دیگران نشسته بود- وارد شد. (گویی فرشته ی وحی این بار، ندای آسمانی «و انذر عشیرتک الافربین» را بر او نازل کرده است و می رود تا در مسجد، قوم خویش را انذار کند).
(با حضور فاطمه علیهاالسلام و همراهانش بین آنان و حاضران در مسجد، پرده ای سفید آویختند و او با متانت و احتشام تمام در پس پرده) نشست و آنگاه، آهی عمیق و جانسوز (از دل ماتم زده ی خویش) برکشید که مسجدیان به گریه افتادند و این ناله با جانهای سرد و خاموش آنان چنان کرد که صدای شیون و فریاد مردم برخاست و مجلس به لرزه درآمد و تعادل خود را از دست داد.
فاطمه علیهاالسلام لختی خاموش ماند تا فوران احساسات و جوشش خشمها و خروش ناله ها فروکش کرد. آنگاه سخن را به ستایش و توصیف خداوند و درود و تحیت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز نمود. (چون نام پاک و دل انگیز پیامبر صلی الله علیه و آله بر زبان رفت) دوباره مردم گریستند. وقتی مجلس آرام گرفت و ذهن و دل مخاطبان آماده ی شنیدن شد، سخن را از سر گرفت و فرمود: حمد و ستایش، خدای را بر نعمتهایی که ارزانی داشت و شکر و سپاس، او را بر اندیشه ی نیکویی که در دل نگاشت و ثنا و تحسین بر آنچه از پیش فرستاد؛ بر نعمتهای فراگیر که (بدون خواست کسی) از چشمه ی لطفش جوشید، و دهش های انبوه و در خور، که بخشید، و بخشش های کامل و بی زوال که در پی می رسد.
دهش هایش، بیرون از گنجایش شمارش کنندگان و پاداششان، فراتر از توان ستایشگران و شناخت ژرفا و جاودانگی شان، برتر از اندیشه ی خرد ورزان است. مردمان را برای تداوم و تسلسل نعمتها به سپاسگزاری فراخواند و به پاس فراوانی پاداش، در ستایش را به روی خلایق گشود و با این فراخوانی (به ستایش و سپاس)، نعمتهای خود را دو چندان کرد.و بر این حقیقت گواهی می دهم که جزالله، خدایی نیست و یگانه ای بی انبازاست. اخلاص (در انگیزه و عمل) را تاویل آن قرار داد، و دلها را گستره ی پیوند با آن نمود (تار و پود دلها را بدان بافت)، و مشعل اندیشه ی آن را در ذهنها برافروخت. خدایی که دیدگان را یارای دیدن او و زبانها و پندارها را توان توصیف و بیان چگونگی اش نباشد. همو که همه چیز را آفرید، نه از چیزی که پیش از آن باشد و نه (بر پایه ی) الگو و نمونه ای که از آن پیروی کند. با توانایی بیکرانش پدیده ها را آفرید و با مشیت و خواست خویش، آنها را در عالم پراکند، بی آنکه هیچ نیازی او را در این آفریدن باشد و بدون آنکه هیچ سودی در این صورتگری و پرداختن به او بازگردد، جز آنکه تبات و پایداری حکمت خویش را برساند و بر پیروی از (فرمانهای) خود هشیاری دهد، فدرت (بیکران) خود را (در عرصه ی هستی) به نمایش بگذارد و آفریدگانش را بنده وار بنوازد و فراخوان خود (به بندگی) را عزت بخشد.از پس (آفرینش و فراخوان به بندگی)، پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد و نافرمانان را از کیفر بیم داد تا بندگان را از عذاب خویش برهاند و به سوی بهشت خود بکشاند و من بر این حقیقت گواهم که پدرم، محمد- که درود خدا بر او و خاندانش باد- بنده ی خدا و فرستاده ی اوست. خداوند پیش از آنکه او را فروفرستد، برگزید و پیش از آنکه او را بیافریند، به نامی پسندیده نامید و پیش از آنکه او را برانگیزد، امتیاز بخشید، و این (همه مهرورزی ها و مهربانی ها از سوی خداوند) هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند، و در پشت پرده ی بیم و هراس،نگران و در گستره ی بیابان عدم سرگردان؛ چرا که خداوند به پایان کارها دانا بود و بر دگرگونی ها و تحولات روزگار، محیط و بینا و به سرنوشت هر موجودی آشنا خداوند (پدرم) محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت تا کار خود را تمام نماید و آنچه را که در جهت اراده و فرمان او بود، به پیش راند و برنامه های حتمی خود را که به رشته ی محکم تقدیر کشیده بود، به انجام رساند پیامبر که درود خدا بر او و خاندانش باد- دید که هر فرقه ای، دینی برگزیده و هر گروهی بر آستانه ی شعله ای خزیده و هر دسته ای به بتی نماز برده است؛ و همگان با آنکه خدا را(به خوبی) می شناختند، انکار می کردند.
پس خدای بزرگ، تاریکی ها را به (برکت وجود) پدرم، محمد- که درود خدا بر او و خاندانش باد- روشن ساخت و دلها را از تیرگی کفر بپرداخت و پرده های حیرت را که بر دیده گان افتاده بود، یک سو انداخت و در میان مردم به هدایت و روشنگری برخاست و آنان را از کژ راهه رهانید و کور دلی را از آنان زدود و بینش بخشید، و به آیین پایدار (اسلام) راه نمود و به راه راست فراخواند.سرانجام، خداوند، مهرورزانه برای او دیدار خویش را برگزید و او نیز با رغبت تمام و از خودگذشتگی، بزرگوارانه در این راه گام نهاد. پس محمد- که درود خدا بر او و خاندانش باد- از رنج و درد و خستگی این جهان بیاسود؛ (در حالی که) اکنون فرشتگان نیک رفتار، گرداگرد او حلقه زده اند، از خشنودی پروردگار آمرزنده و از دولت همسایگی خدای جبار، برخوردار است. صلوات و درود و رحمت و برکات خداوند، بر پدرم، پیامبر و امین و پسندیده ی او در وحی و برگزیده ی خلایق. سپس سخن خود را متوجه حاضران در مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا، پرچمداران حلال و حرام و عهده داران دین و وحی، و امانتداران خدا بر خویش و رسانندگان (پیام دین) به آیندگان هستید! و شما بر این باورید (می پندارید) که این ویژگی ها را سزاوارید (و بدانها شهره ی آفاق)! خدا را با شما پیمانی است که از پیش گرفته و یادگاری است که بر جای مانده، (و آن) کتاب گویای خدا، قرآن است که با شما بهراسثی سخن می گوید؛ قرآنی که فروغش تابان و شعاعش درخشان، دلیلهایش آشکار، حقایقش روشن و آموزه هایش (ظواهر آن) نمایان است.
پیروانش سعادتمندند و پیروی از این (قرآن)، راهگشای روضه ی رحمت و گوش فرادادن به آن، مایه ی رهایی و رستگاری است. در پرتو (هدایت) آن، حجتهای روشن خداوند و بایسته ها و نبایسته ها (واجبها و حرامها) و دلیلهای آشکار و برهانهای کامل و شایستگی های فراخوانده شده و مباحهای بخشیده شده، احکام و قانونهای ثابت (شریعتهای مکتوب) خداوند به دست می آید.خداوند، ایمان شما را باعث تطهیر و پاکیزگی از شرک قرار داد و برای وارستن شما از کبر، نماز را و برای پاکیزه کردن جان و رویش روزی، زکات را و برای استوار کردن اخلاص، روزه را و برای استحکام دین، حج را، و برای نظم دلها، عدالت را و برای امنیت از پراکندگی، امامت ما را و برای سامان یافتن امت (آیین و شریعت)، پیروی ما را و برای عزت و سربلندی اسلام و خواری و سرافکندگی کفر و نفاق، جهاد را و برای دریافت پاداش معنوی، صبرو شکیب را مقرر کرد. برای مصلحت توده های ناآگاه، امر به معروف را و برای نگهبانی از خشم خداوند، نیکی به پدر و مادر را و برای دراز زیستن (تاخیر در اجل) و بقای نسل، حفظ پیوند خویشان را و برای پاسداری از خونها، قصاص را و برای آمرزش از گناه، وفای به نذر را، و برای حفظ حقوق دیگران از تباه شدن و حفظ اموال مردم از کاسته شدن، تمام نهادن پیمانه ها و ترازوها را و برای وارستن از پلیدی، ترکمیگساری راو برای نگهداری خویش از لعنت و نفرین خداوند، دوری گزیدن از نسبت ناروا را و برای تاکید بر عفت، پرهیز از دزدی را قرار داد و در نهایت، برای اخلاص در پیمودن راه بندگی، حرام کرد شرکت ورزیدن را (قرار داد). پس از خدا آن گونه که سزاوار پروا کردن از اوست، پروا کنید، و زینهار! چز مسلمانان نمیرید و خدا را در آنچه فرمان داده و از آنچه بازداشته، پیروی کنید؛ چرا که از بندگان خدا، تنها دانایان اند که از او می ترسند. سپس فرمود: ای مردم! بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمد است- که درود خدا بر او و خاندانش باد! همچنان که در آغاز سخن گفتم، اکنون نیز می گویم، نه در گفتارم یاوه می سرایم و نه در رفتارم، کژ راهه می روم: «قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است رنج شما و نسبت به (هدایت) شما حریص و نسبت به مومنان، دلسوز و مهربان است».پس اگر او را بشناسید، درمی یابید که او پدر من است، نه پدر زنان شما و نیز برادر پسر عموی من علی علیه السلام است نه مردان شما؛ و راستی را که چه پیوند خجسته ای است پیوند با پیامبر.پس او رسالت حق را با بانگی رسا تبلیغ کرد و خلق را از عذاب الهی بیم داد. در حالی که راه و روش خود را از روش و مسلک مشرکان جدا ساخته بود، با تازیانه ی انذار، گرده ی آنان را نواخت، به گونه ای که راه نفس کشیدن آنان را بست و در همین هنگام، با حکمت و اندرزنیکو، مردم راپه راه پروردگارش فرامی خواند، بتها را می شکست و شوکت بت پرستان را در هم می ریخت، تا آنگاه که هیبت آنان را فروریخت و جمعشان از هم گسیخت و از رویارویی با او گریختند، تا آنکه صبح ایمان از افق تاریک شرک بدمید و حقیقت ناب (توحید خالص)، نقاب از چهره برانداخت. پیشوای دین به سخن درآمد و زبان اهریمنان لال شد، و دون مایگان منافق، سقوط کردند و گره های کور کفر و نفاق، گشوده گشت و شما کلمه ی اخلاص (لا اله الا الله) را همراه با برخی مهاجران سپیدروی و عفیف بر زبان راندید (گروهی که خداوند پلیدی و پلشتی را از ساحت وجودشان زدود و پاک و پاکیزه شان گردانید ، در حالی که بر لبه ی پرتگاه آتش (کفر و جهل و نفاق) بودید و با خواری و ذلت زندگی می کردید و از کمی و قلت و ذلت، مانند شربت آبی بودید که تشنه ای بیاشامد و لقمه ی خورنده و شکار هر درنده و لگدکوب هر رونده بودید. نوشیدنی تان آب گندیده و ناگوار و خوردنی تان، پوست جانوران مردار بود و مردمانی پست و ترسان از هجوم همسایگان بودید، تا آنکه خدای تبارک و تعالی به برکت وجود پدرم، شما را از خاک مذلت بیرون کشید و سرتان را به اوج رفعت برافراشت، بعد از آن همه رنجها که دید و سختی ها که کشید.
وقتی شما را رهایی بخشید که با رزم آوران ماجراجو و سرکشان درنده خو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش (اهل کتاب) از هر سوی بر وی تاختند، و با او نردمخالفت می باختند. هر گاه که آنها آتش جنگ افروختند، ارادهی بی برگشت خدا آن راخاموش می ساخت؛ یا هنگامی که شاخ شیطان ظاهر می گردید (و توطئه ای از سوی دشمنان صورت می گرفت) و یا اژدهایی از مشرکان دهان می گشود (و می خواست تا نظم جامعه را در هم ریزد) برادرش علی علیه السلام را در کام آنان می انداخت. علی بازنمی گشت تا آنکه بر سر و مغز مخالفان می نواخت و کار آنان با دم شمشیر می ساخت؛ و علی این همه رنج و مشقت را برای خدا می کشید، و برای انجام دادن فرمان خداوند، سخت می کوشید.او (علی علیه السلام) وابسته ترین و نزدیک ترین کس به رسول خدا بود و سید و بزرگ و سالار دوستان خداوند، که با همه ی آنان که با پیامبر صلی الله علیه و آله به جنگ برخاسته بودند، در پیکار بود و در جهت سربلندی و بالندگی اسلام، صمیمانه و سخت کوشانه و تلاشگرانه، دامن همت بر کمر نهاده بود و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی هراسید. با این همه، شما در زندگی راحت و در بستر امن و آسایش و در نهایت خوشگذرانی و آرامش، غنوده بودید و در انتظار رویدادی ناگوار برای ما (مردمانی بودید که) در شرایط بحرانی، عقب نشینی کرده، از عرصه ی جنگ فرار می کردید.
پس زمانی که خداوند برای فرستاده اش (محمد صلی الله علیه و آله) خانه ی پیامبران و آرامگاه برگزیدگانش را برگزید (به ملکوت اعلی و مقام قرب خداوند پیوست)، خارهای پر گزند نفاق و دورویی سر برآرود، پرده ی دیانت دریده شد و کالای دین بی خریدار گشت و گمراهان به سخن درآمدند و فرومایگان گمنام به صحنه آمدند و دلاوران مشرک و کافربه یاوه گویی برداختند و در میان شما دم می جنبانیدند و شیطان از کمینگاه خویش سر بر آورد و شما را با خود فراخواند، و دید که چه زود فراخوان او را پاسخ گفتید و در پی او سبک مغزانه دویدید، و در دام تزویر و فریبش خزیدید، و چه زیبا و هنرمندانه با ساز او رفصیدید. هنوز دو روز از مرگ پیامبرتان نگذشته و سوز سینه ی ما خاموش نگشته است که آنچه نبایست، کردید و آنچه از آنتان نبود، بردید و چه سریع بدعتی بزرگ پدید آوردید. به گمان خود، خواستید فتنه برنخیزد و خونی از پس آن نریزید؛ ولی در آتش فتنه افتادید و آنچه را از پیش کشته بودید، بر باد دادید، «و قطعا دوزخ، جای کافران است و منزلگاه بدکاران». شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟ (دروغ می گویید) و چگونه از راه بازتان می گردانند؟ در حالی که کتاب خدا در میان شماست و بار مسئولیتش را بر دوش دارید، فرمانهای او آشکار، و احکام آن روشن، و پرچمهایش افراشته و بالنده است. واداشتن ها (بایسته ها) و بازداشتن ها (نبایسته ها) ی آن بر ملاست و شما (کتاب خدا را) با همه روشنی اش پشت سر افکندید! آیا آن را وانهاده، داوری جز قرآن می گیرید؟ (چه انتخاب بدی) و چه بد جانشینانی برای ستمگران اند؛ «و هر کس جز اسلام، دینی دیگر جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت، از زیانکاران است».آنگاه چندان درنگ نکردید که این شتر سرکش و چموش، رام شود. (پس از سوار شدن بر این مرکب،) آتش فتنه ها را دامن زدید وشعله های آن را افروختید و فراخوانی های شیطان گمراه را صمیمانه و خالصانه پاسخ میدهید و برآنید تا روشنایی آیین آشکار (اسلام) را به خاموشی کشیده، راه و رسم و سنتهای پیامبر برگزیده ی او را محو کنید. (آری!) به بهانه ی کف گرفتن، شیر را تا آخرین قطره اش زیر لب و در نهان، سر می کشید (به تدریج و به نام دین، حقایق آن را وارونه می کنید). منافقانه و باپوشش اسلام و دیانت در کمینگاه ترفندهای رنگارنگتان نشسته، آهنگ شکار اهل بیت علیهم السلام و فرزندان آنان را دارید و ما نیز به سان کسی که کارد بر گلویش نهاده اند و ناوک نیزه بر دلش کوفته اند، چاره ای جز شکیبایی نداریم و بر سختی این جراحت، پایدار می مانیم. و شما اکنون می انگارید که خداوند برای ما ارثی را قرار نداده است؟ «آیا داوری جاهلیت را خواستارید، در حالی که برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است». آیا به راستی نمی دایند؟ (از این حقایق روشن بی خبرید؟). هرگز! برای شما به روشنی روز، روشن است که من دختر پیامبرم.هان ای مسلمانان! آیا سزاوار است که میراث پدرم را به زور و تزویر از من بربایند و من در بازگرفتن آن، شکست بخورم و به تماشا بنشینم؟ پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت ارث بری و میراث مرا از من ببری؟ به راستی کاری بس ناپسند مرتکب شده ای (سخن دروغ و ناپسندی را به خدا و فرستاده اش نسبت می دهی). بدعتی ناروا در دین خدا می گذاری. آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک گفته و پشت سر افکنده اید که می گوید: «و ورث سلیمان داوود؛ و سلیمان از داوود میراث یافت»، و در آنجا که ماجرای «یحیی بن زکریا» را آورده (و زبان حال زکریا را در مقام انس و نیاز با خدا بازمی گوید) که گفت: «پروردگارا! از جانب خود ولی و جانشینی به من ببخش که از من ارث ببرد و نیز از خاندان یعقوب»؛و نیز می فرماید: «و خویشاوندان به یکدیگر (از دیگران) در کتاب خدا سزاوارترند و می فرماید: «خداوند به شما درباره ی فرزندانتان سفارش می کند. سهم پسر، جون سهم دو دختر است».همچنین می فرماید: «برشما مقرر شده که چون یکی از شما را مرگ فرارسد، اگر مالی برای پدر و مادر و خویشاوندان خود بر جای گذارد، به طور پسندیده وصیت کند، (این کار) حقی است بر پرهیزگاران و (با وجود این آیات) انگاشتید که مرا از پدر، بهره ای و ارثی نیست و هیچ خویشاوندی یی میان من و او وجود ندارد؟ آیا خداوند، ویژه ی شما آیه ای فروفرستاد که پدرم را از (حکم) آن خارج ساخت یا می گویید که پیروان دو آیین از یکدیگر ارث نمی برند؟! و آیا من و پدرم از یک آیین نیستیم و یا بر این باورید که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاه ترید؟! پس (پسر ابی قحافه، حال که چنین است) این تو و این مزرعه ی فدک! این تو و این شتر! مرکبی مهار زده و آماده برای سواری. برگیر و ببر (مرکبی بر نهاده، تو را ارزانی باد)؛ اما بدان که در روز رستاخیر تو را دیدار خواهدکرد. چه نیکو داوری است خداوند و چه نیکو پیشوایی است محمد! وعده ی ماو تو در آن روز است (روز رستاخیر). روزی که پدرم، دادخواه است، و روزی که باطل گرایان، زیان خواهند دید؛ «روزی که ندامت و پشیمانی شما را سودی نمی بخشد. هر چیزی را قرارگاهی است»، و به زودی خواهید دانست چه کسی را عذابی خوارکننده در می رسد و بر او عذابی پایدار فرود می آید».