کتاب با مسمای «ساغر عشق» که به شرح معارف بلند مناجات محبین حضرت سید الساجدین، امام زین العابدین علیه السلام پرداخته، بی شک مجموعه ای ارزشمند است که قلمی دل نشین و رویکردی توحیدی، خواننده را در اعماق دریایی شگرف فرو برده و با شستن غبار تعلقات و صفات نمودن آینه وجود، لذت مناجات و صحبت با حضرت دوست را دوچندان می کند.
انسان، همان یگانه مخلوقی که طینتش بر بینش و گرایش به خداوندگار خویش سرشته شده است، تنها در جستجوی شناخت و معرفت، و یا در پی پرستش و عبادت معبود تلاش نکرده و نمیکند؛ بلکه خلوت با حضرت دوست، و مناجات با آن یگانه محبوب علی الإطلاق نیز، همواره آرزوی این مخلوق خاکی بوده و هست.
این میل فطری و این آتش خاموش ناشدنی همان است که موسی(علیهالسلام) را به مقام کلیم اللّهی رساند و یونس(علیهالسلام) را در ظلمت تنهایی بر آن داشت تا لب به مناجات گشوده و عرضه بدارد: ﴿لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین﴾، همان نجوای شورانگیزی که تا ابد آتش عشق را در قلب تمام سالکان قرب حضرت جانان شعلهور کرده است.
اَلْحَمْدُ لِلّه الّذی نَوَّر قلوبَ مُحِبیه بِلَطائفِ اَنوارِه وَجَعَلَ سرایرَ اَحِبائِه کُنوزَ اَسرارِه وَ الصَّلاةُ وَ السَّلام علی محمّدٍ عَبْدِهِ وَ نَبِیِّه و خِیَرَتِه مِن اَخْیارِه و عَلَی اَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصومین سیّما بَقیَّةِ اللهِ فی الْاَ رَضینَ و عَلیَ اَصْحابِه و اَعوانِه و اَنصارِه و خُلَصائِه و اللَّعنُ علی اَعدائِهم اَجْمعین.
از دوران نوجوانی، یکی از مناجاتهایی که دلم را میبُرد و از انس با تکتک فرازهایش لذت میبردم، «مناجات محبّینِ» حضرت سیدالساجدین(علیهالسلام) بود که ترجمان حال عاشق دلباخته محبوب ازلی و ابدی و زبان حالِ دلْسوختگان طریق توحید بوده که اهل مناجات و عارفان و شیدائیان او سبحانه، بیان حال خود را در آیینه کلمات آن میجویند و عاشقان، شیوه راز دلی با حضرت محبوب بیهمتا را از آن میآموزند.
این حقیر محض کجا و مضامین عالیه این مناجات کجا؟! کسانی میتوانند به حقیقت آن راه پیدا کنند که صاحب درد بوده و در تب عشق به حضرتش سوختهدل باشند و همه وجودشان آتش عشق شده باشد.
عاشق جز زبان عشق نمیداند و جز با زبان عشق نمیگوید و جز زبان عشق را نمیفهمد.
در این مناجات، امام عاشقان و پرچمدار عشق، حضرت سیّد ساجدان(علیهالسلام) راهی را فرا رویت قرار میدهد که جز حقیقت نجویی و جز طریق عشق نپویی و جز فداکاری در راه معشوقت برنگزینی.
این مناجات، بینهایت فقر و بینهایت نیاز و بینهایت جهل را به بینهایت غنا و بینهایت بزرگی و بینهایت علم پیوند میدهد و بستری فراهم میسازد تا آن همه چیز، بر این همه هیچ نظر بیندازد.
این مناجات برای سوختهدلان و تشنگان بحرِ کران ناپیدای معارف الهی و سالکان طریق وصال حضرت دوست جلّجلاله، گنجینه بسیار ذیقیمتی است که میتواند چراغی فروزان برای رهروان طریق عشق و عاشقی باشد.
این مناجات که مونس گریههای نیمه شب دلدادگان معشوق بیهمتا میباشد، به عاشق میآموزد که باید در راه او سبحانه از روی شوق و اختیار سر ببازی و از سربازیدن از روی کراهت و اضطرار عاقلانه، کناره گیری.
این مناجات، عشق و محبت را که اساس وجود و کمالات وجودی است، به آدمی یادآور میشود که تو نیز راه و طریق عشق را در پیش گیر که:
- عاشـق شو ار نه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود، در کارگاه هستی
ان مناجات به انسان توجه میدهد که تو دلتنگ خدای عزّوجل میباشی و بیقرار اویی و تا به او نرسی آرام و قرار نمیگیری که این حقیقت، ریشه در عشق فطریات دارد.
این مناجات، متن درسیِ کلاس عشق و عاشقی است که جام بلورین شاگردان خود را از شراب طهورِ عشقِ به حضرت محبوب جلّجلاله پر میکند و از خود بیخودشان میسازد و از شهود جمال جمیل یار، مستشان مینماید.
این مناجات، پرده از ماندگاری عشق برمیدارد و به مناجی عاشق توجه میدهد که تمام آوازهها جز آواز عشق پایان پذیر بوده و تنها صدایی که همواره در گنبد دوّار عالم هستی طنینانداز میباشد، صدای عشق به حضرت جانان جلّجلاله است که:
- از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
این مناجات، نهیبی به سالک عاشق میزند که تا زود است و عمرت باقی است، برای رسیدن به منتهای قرب و دریافت مدال کمال عبودیت، دست به دامن عشق زن که تنها سرمایهات در این جهان و آن جهان، عشق و محبت به او سبحانه میباشد و خلاصه اینکه این مناجات، در بیان عشق و حال عاشق و آثار عشق است که عشق دریای بیکرانی است:
- هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
- گرچه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بیزبان روشنتر است
- چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد، قلم بر خودشکافت
با همه عجز و قصور و تقصیری که دارم، ذات اقدس حضرت احدیت جلّجلاله را شاکرم که به این بنده ذلیلِ حقیرِ فقیرِ محض، حیات و توفیقی عنایت فرمود تا به وعدهای که در رابطه با سیری در معارف مناجات محبین به جمعی از عزیزان داده بودم وفا کنم؛ و در همه حال بر خود فرض میدانم که یاد دو استاد موحّدِ عاشق و شیدای حضرت جانان جلّجلاله، مرحوم عارف واصل آیة الله آقا سیّد عبدالله جعفری تهرانی و مرحوم عارف کامل آیة الله شیخ علی آقا پهلوانی را گرامی بدارم که عاجز از شکر ذرهای از هدایتها و ذرهپروریهایشان نسبت به این هیچ محض میباشم.
این مقدمه را با غزلی از فقیه عارف کامل، حضرت امام خمینی به پایان میبرم:
- آن که سر در کوی او نگذاشته آزاده نیست آن که جان نفکنده در درگاه او دلداده نیست
- نیستی را برگزین ای دوست اندر راه عشق رنگ هستی هر که بر رخ دارد آدمزاده نیست
- راه و رسم عشق بیرون از حساب ما و توست آن که هشیار است و بیدار است مست باده نیست
- سرنهادن بر در او پا به سر بنهادن است هر که خود را هست داند پا به سر بنهاده نیست
- سالها باید که راه عشق را پیدا کنی این رَهِ رندان میخانه است، راه ساده نیست
- خرقه درویش همچون تاج شاهنشاهی است تاجدار و خرقهدار از رنگ و بو افتاده نیست
- تا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنوی هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست
مولف : جعفر صالحان
ناشر : انتشارات تراث