كتابي علمي و ايدئولوژيك كه دانش ها و بينش هاي مولانا جلال الدين محمد بلخي را در چند و چون ارتباط هاي عميق و تئوريك خود با مكتب ها و نحله هايي چون بودائيسم ، اشراق افلاطوني ، سيستم كانت ، مكتب دكارت ، فلسفه رئاليسم ، مونادولوژي ، ديالكتيك هگل و اگزيستانسياليسم مورد بررسي قرار داده است .
مولوی و حکمای هند
در این فصل به مقایسه ی اندیشه های مولوی و برخی عبارات اپانیشادها پرداخته شده است .
مولوی و بودیسم
در این بحث برخی از اشعار مولوی با مفاهیمی چون نیروانا، آزادی ، آلودگیها که مربوط به مکتب بوداست مقایسه می شود.
مولوی و مکتب اشراق
مفاهیمی چون تهذیب نفس ، یقین ، اهمیت «من » و «مُثل » که از مفاهیم اساسی مکتب اشراق است از دیدگاه مولوی مورد بررسی قرار گرفته است.
مولوی و مکتب مشاء ارسطویی
استاد بر این باور است که مسئله عقل که در فلسفه ی مشاء مطرح شده ، در تفکر مولوی نیز مطرح شده است ، با این تفاوت که مولوی اولاً: عقل را محدود به شناسایی پدیده های روبنایی طبیعت می داند و ثانیاً: دریافت واقعیات از راه خویشتن یابی را نیز مولوی مطرح می کند. مسئله علیت نیز، مورد توجه فلسفه مشاء و مولوی است ، البته با این فرق که مولوی ، قانون علیت را در روبنای هستی مطرح می کند و فیضان هستی را از جانب خداوند در مورد زیربنای هستی می داند. یکی دیگر از موارد اختلاف مولوی با مشائیان در مورد مادة المواد است که مولوی آن را نمی پذیرد.
مولوی و مکتب رواقیون
در این فصل چهار موضوع اساسی در مکتب رواقیون یعنی انسان ، عقل کل ، حاکمیت عقل بر نفس ، و کمال عقلانی با اندیشه های مولوی مقایسه شده است .
مولوی و جهان بینیهای قرون وسطی
مسائلی چون ارزیابی فلسفه ، اثبات اختیار، دو بعد عقل ، ابعاد انسان از دیدگاه فلاسفه قرون وسطی و مولوی مورد بررسی قرار گرفته است .
مولوی و افلوطین
در این فصل به بحث از رابطه ی خدا با موجودات و اینکه آیا این رابطه ، نظیر رابطه ی کل با جزء است پرداخته شده است . مباحث بسیاری را در مقایسه مولوی با افلوطین می توان مطرح کرد که استاد به آنها نپرداخته اند.
مولوی و مکتب دکارت
مباحثی چون اندیشه ، ثنویت دکارتی ، برهان وجوبی از دیدگاه دو متفکر مورد بررسی قرار گرفته است .
مولوی و ذهن گرایی (ایده آلیسم ) برکلی
در این بحث با اشاره به ابیاتی از مولوی که خواص و کیفیت برخی از واقعیات را مستند به موجودیت انسانی می داند از نوعی ایده آلیسم در اندیشه مولوی سخن به میان آمده است .
مولوی و فلاسفه ی رئالیست
در این مبحث با اشاره به ابیاتی از مولوی بر این نکته تأکید شده که واقعیت جهانی مستقل از درک انسانی وجود دارد.
مولوی و کانت
کانت میان «شی ء برای خود» و «شی ء برای ما» جدایی قائل شده است . مولوی در بعضی موارد قائل به مجهول بودن ذات اشیاء برای خود است ، و در موردی بر خلاف آن می گوید:
عجز از ادراک ماهیت عمو حالت عامّه بود دریاب تو
ز آنکه ماهیات و سرّ سرّ آن پیش چشم کاملان باشد عیان
استاد به مقایسه میان عقل از دیدگاه مولوی با کانت پرداخته و به این نتیجه رسیده است که هر چند مولوی نیز عقل نظری را محدود می داند، اما «عقل را به برکت وابستگی به جان و به عقل کل و ارتباط هماهنگ با دل و سایر ابعاد عالی روحی ، قابل درک واقعیات می داند». (11)
مسئله احساس بدون انگیزگی سود و زیان نیز از دیدگاه مولوی و کانت مورد بررسی قرار گرفته است .
مولوی و مونادولوژی
در این بحث زنده بودن اجزاء جهان هستی از دیدگاه مولوی و لایبنیتس مورد بررسی قرار گرفته است .
مولوی و مکتب تنازع در بقاء
مسئله تنازع بقا که در اندیشه های هایز و داروین مطرح شده با اندیشه های مولوی مقایسه شده است .(صص 23-118) نهایت امر این است که مولوی این فعالیت را به ظواهر طبیعت منحصر می کند.
مولوی و هگل
در ابتدای این بحث اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده مورد نقد و بررسی قرار گرفته ، سپس مسئله تضاد و حرکت از دیدگاه مولوی و هگل مطرح شده است . در این بحث اندیشه های احسان طبری در مورد مولوی نیز نقادی شده است .(صص 68-123)
مولوی و اگزیستانسیالیزم
در این فصل انسان از دیدگاه مولوی و سارتر مورد بررسی قرار گرفته ، موارد اختلاف دو دیدگاه مشخص شده است .
نقد اندیشه های احسان طبری درباره مولوی
این بحث مکمل نقد سخنان طبری در فصل مولوی و هگل است .