بیان داستان های واقعی و کرامات ائمه اطهارعلیهم السلام و عالمان عامل و زاهدان پیرو اهل بیت علیهم السلام در محکم نمودن ارکان اعتقادی و نیز امیدوار شدن عموم مردم به توسّل، اثری عمیق و هدایت گر دارد. این مجموعه که توسط استاد معظّم، حضرت آیت اللَّه حاج سید محسن خرّازی – دام عزّه – گردآوری گردیده، نتیجه چندین سال مراوده و مصاحبت با بزرگان و عالمان برجسته پیرو اهل بیت علیهم السلام می باشد، که امید است با نشر این گونه آثار، در راستای ترویج فرهنگ اسلامی، گام مؤثّری برداریم.
در بخشی از کتاب میخوانیم :
داستان عسل
حجّه الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی از حجّه الاسلام آقای کریمی که قبل از نماز جمعه تهران مسئله می گوید، نقل کرد که: مرحوم آقای عصار نقل کرد: در زمان مرحوم آیت اللَّه آقای حاج شیخ عبدالنبی نوری، یکی از طلاّب نجف به تهران آمد و به درس فقه و اصول و حکمت پرداخت و طلاّب با اشتیاق زیاد به درس او حضور یافتند. شخصی به آقای شیخ عبدالنبی نوری گفت: این چرا این کار را می کند و باید احترام شما را داشته باشد.
مرحوم آقای نوری فرمود: باید ببینیم علمی دارد یا نه؟ افرادی را موظف کرد تا در درس حکمت ایشان شرکت کنند و وضع علمی او را برای ایشان خبر بدهند، من مأمورشدم در درس حکمت ایشان شرکت کنم، من در درس او سؤالی مطرح کردم، ایشان فرمود: اسفار را به همراه داری یا نه، از هر کجای آن که می خواهی باز کن و سؤال کن، من آن را باز کردم و دیدم از بَر همه آن را می خواند، گفت: دوباره امتحان کن، باز جای دیگر را باز کردم دیدم همه اسفار را از بَر دارد. از قضیه او سراغ گرفتم، گفت: من در نجف اشرف بودم، بعد از پایان تحصیلات به سراغ من آمدند تا به وطن خود بازگردم، ولی در همان زمان مبتلا به حصبه شدم و حدود چهل روز بی هوش بودم، بعد از آن که به هوش آمدم، دیدم چیزی در یاد ندارم، اصلاً همه چیز را فراموش کردم. متوسّل به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شدم، آن حضرت به من فرمودند: چرا ناراحتی؟ انگشت مبارک خود را در عسل فرو بردند و آن را در دهان من گذاشتند، از خواب بیدار شدم دیدم هرچه را از آغاز تحصیل خوانده ام تا به آخر، همه را حفظ هستم.
راهنمایی در مِنی :
عموی بزرگوارم مرحوم آقای حاج سید محمّد کسایی خرّازی فرمود: به مکّه رفته بودم، پایم سوزش پیدا کرد آن را بستم، به عرفات و مشعر رفتم وقتی می خواستم به مِنی روم از راه رفتن عاجز بودم و سعی کردم وسیله ای فراهم کنم، ولی موفق نشدم. عاقبت با همان پا خود را به مِنی رساندم و یک نفر از سادات بغداد هم همراه من بود، هرچه گشتیم که چادر خودمان را پیدا کنیم نتوانستیم، تا بعد از ظهر می گشتیم و در آن هوا خیلی بی حال و مضطرب شدیم.
همراه من از ناراحتی و گرما، سر خود را داخل یکی از خیمه ها کرد، وقتی به او گفتم: بیا فلان کار را انجام دهیم، دیدم گریه می کند و مضطرب و مضطرّ شده است. من رو به قبر مطهّر حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام کردم و عرض کردم: آقا! مضطرّ شدیم، به ما عنایت فرمایید. همان گاه دیدم کسی بالای سر ما ایستاده و بدون سابقه به ما می گوید: چادر خودتان را می خواهید؟ گفتم: آری، گفت: همراه من بیایید. ده قدمی رفتیم ما را به چادرمان رساند، نگاه کردیم دیدیم آن مرد نیست.
عناوین اصلی کتاب شامل:
مقدمه ناشر
کسانی که خدمت امام زمان ( ارواحنا فداه) رسیده اند
توسّل به اهل بیت علیهم السلام
کرامات ائمه اطهار و امامزاده هاعلیهم السلام
برکات زیارت امام حسین علیه السلام
اقامه عزای حسینی
درباره تربت امام حسین علیه السلام
برخی از استخاره ها
درباره قرآن مجید
تدبیرهای خاص الهی
رؤیاهای صادقه
تازه ماندن اجساد و بدن های پاکان
آثار نیک و بد اعمال و داستان های دیگر
آگاهی از وقت مرگ
درباره امور غیر طبیعی و غیر عادی
درباره روح و تجرید و تسخیر و غیره
حیات برزخی و آگاهی اموات
فرشتگان، شیاطین و اجنّه
در محضر علمای ربّانی
در محضر آیت اللَّه العظمی آقای بهجت(مدّ ظلّه)
رهنمودهای اخلاقی آیت اللَّه العظمی بهجت(مدّ ظلّه)
در محضر آیت اللَّه العظمی حاج آقا موسی شبیری زنجانی