خطبة حضرت فاطمهزهرا(س) در مسجد مدينه پس از حاكميت ابابكر و زير پاگذاردن پيام غدير، يك دائرةالمعارف عقيدتي، كلامي و سياسي است كه حكايت از بينش توحيدي و سياسي دختر پيامبر(ص) دارد.
مقدمه
باسمه تعالي
خطبة حضرت فاطمهزهرا(س) در مسجد مدينه پس از حاكميت ابابكر و زير پاگذاردن پيام غدير، يك دائرةالمعارف عقيدتي، كلامي و سياسي است كه حكايت از بينش توحيدي و سياسي دختر پيامبر(ص) دارد. همچنانکه سخنران محترم تأکيد دارد «فاطمه(س) بنيانگذار نهضتي است که هنوز ادامه دارد». يعني فاطمه(س) در مقابل جرياني که پيام غدير را زير پا گذارد، جبههاي را گشود که بالاخره اسلام را به مسير خود برميگرداند و به همين جهت شعار حضرتمهدي(عج) چون ظهور فرمايد، عبارت است از «وَ فِي اِبْنَةِ رَسولِاللهِ لي اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[1] يعني؛ الگو و اُسوة من در اين راه دختر رسولخدا است.
سخنران محترم در تحليل خطبة حضرت فاطمه(س) نخواسته است واقعهاي را شرح کند که اتفاق افتاد و از دست رفت، بلکه همانطور که در ساير آثار ايشان مشهود است، شنونده و خواننده و گوينده، همه و همه در آن حادثه حاضر ميشوند و با يک نگاه حضوري مسئله تحليل ميگردد و نه يک نگاه غايبانه و صرفاً ناظر بر حادثه. گويا ما هستيم که با روح فاطمي سخن ميگوييم و فاطمه(س) سوز دل ما را بر زبان ميآورد.
اميد وافر داريم با مطالعة اين كتاب، همانطور که إنشاءالله و به نور حضرت فاطمه(س) بينشي دقيق نصيب ما گردد، عزمي جديد و جدّي نسبت به فرهنگ دينداري در ما بهوجود آيد و رمز پايداري در دين برايمان معلوم گردد.
فاطمه(س) با آن تيزنگري خاص که فرهنگ توحيدي اسلام به آن حضرت داده بهخوبي آفت عدم حاکميت معصوم را ميفهمد و ميفهماند و جايگاه اعتراض خود را روشن ميکند، که بحث نه بحث حاکميت شخص خليفة اول است و نه شخص ديگر. بحث، بحث حاکميت فرهنگي است که ارتباط بشر را از آسمان قطع کرده و چنين بشري ديگر نميتواند زندگي خود را به ثمر برساند و گرفتار ديوارهاي تنگ و سياه زمين ميگردد و معني زندگي زمينيِ خود را گم خواهد کرد، شايد هنر سخنران محترم در نشان دادن اين نکتة مهم در عمق خطبة حضرت فاطمه(س) باشد و اگر بهواقع اين نکتة اساسي براي بشر امروز روشن شود، همهچيز برايش روشن شده است.
روش ما در ويرايش اين كتاب
شايد در ابتدا انتظار عزيزان اين باشد كه مباحث كتاب به صورت يك مقالة علمي كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولي همچنانكه ملاحظه مينماييد به دلايل زير تلاش شده است در ويراستاري متنِ كتاب فضاي گفتاري آن حفظ شود.
1- فـرق متـون دينـي با مقالههاي صرفاً علمي اين است كه متون ديني - از جمله اين كتاب- بايد علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرساني داشته باشد، جنبة حضوري و بازيگرانة مخاطبِ خود را نيز حفظ كند، زيرا هدف دين تربيت انسان است و نه آموزش او، و جايگاه باورهاي ديني قلب انسان است و نه ذهن او. در اين روش است كه انسان، متذكر و متأثر ميگردد و مطالب ديني، او را در تغيير رفتار ياري ميكند، و لذا بايد ارتباط حضوريِ متون ديني با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بيان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آيد تا همان سير و سفر حضوري در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دريافت "حصولي" از واقعيات به هيچوجه پيوندي ميان ما و واقعيات برقرار نميشود و آنهايي كه عادت كردهاند در حدّ آگاهي از واقعيات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث، يك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولي ما تلاش ميكنيم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقيقت قرار گيرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و اين كار با علم حصولي نسبت به حقايق مقدس، ممكن نيست. آري «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولي آن را يافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن، راه ديگري ميخواهد، آنهم راهي كه بس طولاني است، راه سير از مفهومِ وجود، به سوي خودِ وجود، راهي كه عارف در وصف آن ميگويد:
رهرو منزل عشقيم و زسر حدّ عدم تا به اقليم وجود اينهمه راه آمدهايم
3- خصوصيات متون ديني ميطلبدكه يك نحوه «از خويش برون آمدن» را درپي داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت:
شهر خالي است زعشاق، بود كز طرفي مردي از خويش برون آيد و كاري بكند
به تعبير ديگر در متون ديني رابطة «من - تويي» [2]بين خواننده و متن برقرار است يعني انسان با كلِّ وجود خود با متن مرتبط ميشود و درون رابطه قرار ميگيرد.
4- متون بزرگ ديني كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و ميشود چيزي جز مخاطبه و محاورة متقابل گوينده با خواننده نيست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوي بنا ندارد در مثنوي و يا در ديوان شمستبريزي اطلاعات خود را با خواننده در ميان بگذارد، بلكه تلاش او اين است كه راهي در مقابل مخاطبِ خود بگشايد و او را نسبت به خود فعال نمايد. لذا نميتواند به نحوة ديگري غير از نحوهاي كه مثنوي يا ديوان شمس را ارائه داده است، سخن بگويد و اگر حسامالدينچلپي سايه به ساية مولوي اشعار او را مينويسد، حالت مخاطبه و محاورة متقابل آنها را نيز حفظ ميكند، و به همان اندازه كه انسان داراي ابعاد گوناگون و تو در توست، بايد مولوي هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است - تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضي در ابتداي امر اين باشد كه مثنوي نظم ندارد و مولوي پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه يك وجه داشته باشد و عقل و خيال و عاطفه و فطرت او هركدام بر ديگري تنيده نباشد؟
حتماً مستحضريد كه تفسير قيّم الميزان نيز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» با شاگردان خاص ايشان در شبهاي جمعه در منزلشان و روزهاي چهارشنبه در مدرسة حجت بود و حضرت علامه«رحمةاللهعليه» حاصل آن مخاطبه و محاورة بينابيني را با وسعت بيشتر تدوين نمودند و همين موجب ميشود كه در خواندن آن تفسير گرانقدر حالت حيات و «از خويش برون آمدن» در خواننده ايجاد شود.
از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهاي با ابعاد گوناگون و با شخصيتِ تو در توي انسان - انساني كه عقل و خيال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنيده شده است - به طوري كه هركس ميخواهد با قرآن به عنوان يك كتاب علميِ صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشيدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسي(ع) را اينهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جايي گفته است؟ از نظر چنين فردي شايد قرآن نظم يك مقالة علمي را نداشته باشد، ولي اگر متوجه شد قرآن كتاب تربيت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن ميگويد و در مثال حضرت موسي(ع) در هر موقعيتي وجهي را پيش ميكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقية وجوه در فضاي محاوره و مخاطبهاي ديگر بايد به ميان آيد، ميفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است.
5- وقتي مجموعهاي از سخنرانيهاي استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درميآيد ايشان پس از بررسي آن، حذف و اضافاتي را اِعمال مينمايند تا خوانندگان محترم بتوانند بيشترين استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلي به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود در بعضي از قسمتها حالت سخنرانيبودن بحث تغيير كرده است، كه از آن گريزي نيست. ولي به طور كلي چون معتقديم هدف متون ديني تربيت انسان است و نه صرفاً آموزش او و جايگاه تربيت قلب است و نه ذهن، سعي شده است تا حدّ امكان فضاي محاورهاي محفوظ بماند.
گروه فرهنگي الميزان
1- «بحارالانوار»، ج53، ص 180.
2 - تعبير «من و تو» برگرفته از نام كتاب مارتين بوبر نويسندة اتريشي است.
مقدمة نويسنده
باسمه تعالي
به طور مسلم انبياء و اولياء (ع) محورهاي اصلي سياستهاي سالم بشري هستند و اين امر هيچ استثنايي نخواهد داشت. عمده آن است كه سياستمداريِ اولياء خدا را از سياستبازي اهل دنيا تفكيك كنيم، چرا كه اگر سياستمداري يعني ايجاد نقش مفيد در سرنوشت اجتماعي انسانها، بيشترين تعيين نقش در تاريخ را بايد به انبياء و اولياء(ع) داد و هرگز نبايد در تحليل مواضع و سخنان آن بزرگان از اين منظر غفلت نمود.
از جمله حركات نقشآفرين در تاريخ، نقش فاطمهزهرا(س) پس از رحلت رسولخدا(ص) است كه علاوه بر حركات و گفتارهاي آن حضرت در مواقع مختلف كه هر كدام عامل كنترل انحرافي و يا جهتگيري مهمي در صدر اسلام شده است، خطبة آن حضرت در مسجد مدينه يك دائرةالمعارف از دقتهاي عقيدتي، سياسي، تاريخي، جامعهشناختي است، به طوري كه انسان نسبت به دقتهاي آن حضرت حيران ميشود و بهواقع حضرت زهرا(س) در اين خطبه - در آن شرايط خاص- جبههاي را در راستاي انحرافِ بهوجود آمده پايهگذاري كردند و جهتي را نشان دادند كه امامعسكري(ع) در اين رابطه فرمودند: « نَحْنُ حُجَجُاللهِ عَلي خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَيْنا»[1] يعني؛ ما (امامان) حجّتهاي خدا بر مردم هستيم، - تا راه را از بيراهه نشان دهيم- و جَدّة ما فاطمه، حجّت است بر ما.
و حضرت مهدي(عج) نيز در اولين سخن خود پس از ظهور ميفرمايند: «وَ فِي اِبْنَةِ رَسُولِاللهِ لي اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2] يعني؛ اسوه و راهنماي من در اين نهضت، دختر رسولخدا است. و اين سخن نشان ميدهد نظامنامة حكومت جهاني مهدي(عج) مبتني بر سيرة فاطمه(س) است.
تمام تلاش اين كتاب براي روشن نمودن مسائلي است كه فاطمه(س) در جهتگيري اصلي خود مقابل ظهور انحراف در صدر اسلام بهكار برده است و راهي را به بشريت عرضه نموده است كه به ظهور حضرت مهدي(عج) منتهي خواهد شد.
دقّتها و تحليلهاي فاطمهزهرا(س) در ريشهيابي انحراف و شناخت آن، در نهضت اسلامي، براي امروز ما بسيار كارساز است. اميد است خوانندگان عزيز با حوصلة زياد و دقت فراوان نسبت به جزءجزء مطالب عنايت داشته باشند تا إنشاءالله بتوانند از دخترِ خانة توحيد بينش سياسي صحيحي را اخذ كنند كه در همة مراحل زندگي بهكارشان آيد.
4- مسلّم ديانت از سياست جدا نيست، ولي آن سياستي كه منشأ اعمال حكيمانه شود و در هر مرحلهاي از تاريخ بهترين موضعگيري را انجام دهد، مخصوص اهلالبيت عصمت و طهارت(ع) است و ما معتقديم با دقت هرچه بيشتر در جملات حضرت زهرا(س) در دو خطبة مطرح شده در اين كتاب معني سياستمداريِ واقعي و اصيل را دريافت خواهيم كرد.
5- فاطمه(س) به جهت قداستي كه در نزد قاطبة جهان اسلام دارد ميتواند منشأ وحدت جهان اسلام گردد. چون وقتي جوانان اهل سنت متوجه شوند كه فاطمهاي كه رضايتش ميزان رضايت رسولالله(ص) و رضايت خدا است[3]، چگونه در صدر اسلام، پس از رحلت رسولخدا(ص) به عنوان مخالف جريان موجود، موضعگيري ميكند؟ به فكر فرو ميروند و مسلّم در نگاه و نظر خود به وقايع صدر اسلام تجديد نظر مينمايند، و ما در جايجاي كتاب براي چنين هدفي مداركي را از متون اهل سنت ارائه دادهايم و معتقديم فاطمه(س) ميتواند در ابتدا محور تقريب مذاهب اسلامي قرار گيرد و در نهايت به عنوان تنها قرائت صحيح از اسلام، موجب ظهور اسلام ناب محمدي(ص) در سراسر جهان اسلام گردد و در راستاي چنين قرائتي از اسلام، عزت اسلامي به جهان اسلام باز گردانده خواهد شد.
6- يك روز وظيفة شيعيان عبارت از آن بود كه مواظب باشند در فضاي گستردة اسلام اهل سنت هضم نشوند و لذا سعي ميشد با موضعگيري و انتقاد به اسلامِ اهل سنت خود را نگهدارند، ولي در قرن اخير قضيه شكل ديگري به خود گرفته و آن اينكه: اولاً؛ شيعه و سني هردو وظيفه دارند اسلام را از خطر هضمشدن در فضاي سكولارِ مدرنيته حفظ نمايند و ثانياً؛ امروز وظيفة شيعيان به جاي مقابله با اهل سنت ارتباط فعّال با آنهاست تا كمالات و دقايق مكتب تشيع را به گوش جوانان اهل سنت برسانند. امروز ديگر خطر هضم تشيع از بين رفته است ولي وظيفة شيعه براي احياء فرهنگ اهلالبيت(ع) باقي مانده است، و شرط موفقيت در اين امر مهم پرهيز جدّي از هرگونه حركتي است كه موجب اختلاف شود تا بتوانيم در يك گفتگوي فرهنگي حقانيت اهلالبيت(ع) را به گوش برادران خود برسانيم و سخن حضرت زهرا(س) كه فرمود: «وَ اِطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» امت اسلامي با اطاعت از ما منسجم ميشوند و با قبول امامت ما از تفرقه مصون ميمانند، محقق شود.
7- امروز اگر جوانان اهل سنت از خود بپرسند چرا جهان اسلام از آن شايستگي كه بايد داشته باشد عقب افتاده است، ما آنها را به خطبة حضرتزهرا(س) در مسجد مدينه راهنمايي ميكنيم، آنجايي كه حضرت به نحوهاي بسيار روشن از چنين فاجعهاي خبر دادند و روشن نمودند اگر به ابيالحسن برگرديد عزت دنيا و آخرت خود را باز خواهيد يافت. پس از توجهدادن جوانان به خطبه حضرتزهرا(س) منتظر ميمانيم تا جوانان اهل سنت به كمك فاطمه(س)، واقعة صدر اسلام را بازخواني كنند و لذا است كه ما در ارائه مطالب در عين اينكه به شيعه نظر داشتهايم، گوشة چشمي نيز به غير شيعه داريم، اميد است كه اين كار شروع خوبي باشد.
8- چيزي كه تأكيد بر آن را ضروري ميدانم؛ قدرت تحليل درست مسائل اجتماعي است. متأسفانه جهان روشنفكري و فرهنگ ژورناليستي آنچنان ملاكهاي خود را در تحليل مسائل حاكم كرده است كه گويا نگاه ديگري براي تحليل حادثهها وجود ندارد و عملاً طلاب و دانشجويان عزيزِ ما در پيلههاي تحليلهاي ماديگرايانة جهان معاصر گرفتار آمدهاند. يكي از اهداف اصلي اين كتاب آشناكردن عزيزان است با تحليلهاي سياسي، ديني كه در آنها ملاكهاي ديگري نيز مورد توجه است و انتظار داريم عزيزان بر اساس همين موضوع، مطالب كتاب را دنبال نمايند. اميد است خوانندگان عزيز پس از اتمام كتاب در فضايي از تجزيه و تحليل مسائل قرار گرفته باشند كه فاصلة بين تحليلهاي ديني با تحليلهاي سياسيِ صرف بهخوبي برايشان روشن شده باشد.
9- وقتي نور اسلام - تنها ديني كه نورش هنوز با تحريف و انحراف خاموش نشده بود- پس از رحلت پيامبر(ص) به شدت ضعيف شد، ديگر سراسر تاريخ را ظلمت فرا گرفت و «دين» به جاي وسيلة تعالي انسانها، وسيلة رامكردن مردم در مقابل نفس امّاره حاكمان گشت. و اگر در خطبه حضرت فاطمه(س) دقت بفرماييد، آن حضرت در سخنانش به ما ميآموزد چگونه تاريخ را ارزيابي كنيم و مرز بين ظلمات و نور را تشخيص دهيم.
10- با ظهور اسلام زمينة تولد بشر فراهم گشت. بشري كه اولاً: با شوق حضور، نظر به آسمان دارد و ميخواهد با عالم قدس تماس بگيرد. ثانياً: با «الله» يعني با اسم جامع الهي ميخواهد آشنا شود، تا بتواند تمام اوصاف متعارض با اوصاف الهي را بشناسد و ظلمات آخرالزمان را كه همة حجابهاي ظلماني را به صحنه ميآورد، پاره كند. ولي با حذف اهلالبيت(ع) كه صورت تامّ چنين حضور و چنين مقصدي بودند، همه چيز واژگون شد و ما بيش از هزارسال است كه در واژگونگي اسلام بهسر ميبريم، و با برگشت جهان اسلام به فاطمه(س) اين واژگونگي هرچه سريعتر تغيير خواهد كرد، و ظهور انقلاب اسلامي شروع مبارك آن برگشت است و ماية اميدواري، كه گويا تاريخ در حال تغيير مسير است و امروز بيش از ديروز فاطمه(س) نقشآفرين خواهد بود. و همچنانكه مقام معظم رهبري«حفظهاللهتعالي» فرمودند: در عين تأكيد بر حقانيت غدير هرگز نبايد واقعة غدير را وسيلة اختلاف بين شيعه و سني نمود، سخنان فاطمه زهرا(س) نيز نبايد وسيلة اختلاف بين جهان اسلام شود، بلكه بايد رهنمود و هشيارباشي براي احياء هرچه بيشتر جهان اسلام باشد. إنشاءالله طاهرزاده